وبلاگ نویسان شرق فارس

بهترین مطالب وبلاگ های شهرستان نی ریز را در اینجا ببینید.
ما به دنبال آنیم که وبلاگ نویسان نی ریزی را در این مجموعه معرفی نماییم و از کلیه دوستان وبلاگ نویس شهرستان نی ریز دعوت می کنیم تا در جمع صمیمی اعضای ما حاضر شوند. شما می توانید مطالب تولیدی خود را با نام و وبلاگ خود در وبلاگ نویسان شرق فارس ثبت نمایید.

طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۸:۳۲۱۵
آذر
وبلاگ معبر بصر نوشت:برنامه های هفته بسیج در مشکان، شهر ما همچون همه جای کشور برگزار شد و در جای خود قابل تقدیر هم بود. طی هفته بسیج برنامه هایی که در سطح شهر و روستاهای ما برگزار شد هر کدام بنا به صلاحدید و هدف معینی طرح ریزی شده و توسط هر کدام از حوزه های مقاومت بسیج ، حوزه حضرت معصومه(س) و حوزه شهید معصومی(س) برگزار شد. بعضی فقط به هدف حضور نمادین مردم مانند پیاده روی و بعضی به هدف بصیرت افزایی اما آنچه در این هفته در برگزاری این برنامه ها اهمیت و ارزش داشت حضور خالصانه بسیجیان در اجرای برنامه ها و همت و تلاش مسئولین بسیج بخش بود که توان خود را جهت ایجاد شور و شعور در مردم و بسیجیان به کار گرفتند. اما اینجا.... با اینکه تقریبا همه مسئولین بخش از جمله آقای بخشدار، شهردار، مسئول جهاد کشاورزی، شورای شهر و... در برنامه های مهم هفته بسیج دعوت شده بودند، آنچه پررنگ بود و متاسفانه جای گلایه داشت، کم لطفی و شاید بی اعتنایی برخی مسئولین شهر نسبت به برگزاری برخی برنامه ها بود. در برنامه هایی که ما آنها را به دلیل وجود عطر شهدا و یاد و نام آن ها مقدسشان می دانیم به دلیل حضور پدران و مادران عزیز جوان از دست داده برایشان احترام و ارزش ویژه قائلیم، همان ها که ما خود را مدیون فرزندانشان می دانیم، شهدایی که ما بدست آوردن صندلی همه مسئولین کشور را بر پایه و به واسطه خون آن ها می دانیم، اما نمی دانیم این بی اعتنایی برخی ها به عنوان مسئولین بخش نسبت به حضور در چنین برنامه هایی چه توجیهی دارد و دلیلش چیست؟! همه می دانیم و خدا خوبتر می داند که تک تک ما ازگذرگاه خون شهدا عبور می کنیم و در این خاک زندگی می کنیم یا به منصب و مقام می رسیم اما چرا باید اینگونه شهدا مهجور بمانند؟ و حتی در زنده نگه داشتن یادشان هم غفلت کنیم. هر مدیری معاونتی هم دارد که در نبودش مسئولیت بر عهده اوست با اینکه گردهمایی تجلیل از بانوان ایثار ساعت سه بعدازظهر و خارج از وقت اداری برگزار می شد اگر مسئولی عدم حضورش موجه بود، معاونت می توانست حضور یابد و باز هم اگر معاونت نبود هرکدام می توانستند به احترام دعوت نامه های رسمی که از سنگر شهدا برایشان ارسال شده بود، این غیبت خود را به میزبان اطلاع دهند در حالی که... اما به سهم خود از حضور امام جمعه محترم حاج آقا فتاحی، فرمانده محترم ناحیه بسیج و همراهان، مسئول محترم آموزش و پرورش و فرمانده محترم حوزه شهید معصومی سپاس گذاریم.
صاد قاف
۰۷:۲۹۱۴
آذر
وبلاگ سیده بانو نوشت: اویس! من از تو غریب ترم! خواجه انبیاء گفت: «در امت من مردی است که به عدد موهای گوسفندان ربیعه و مضر او را در قیامت شفاعت خواهد بود.» صحابه گفتند: «این که باشد؟» فرمود که: «بنده ای از بندگان خدای.» گفتند: «ما همه بنده خدای تعالی ایم. نامش چیست؟» فرمود: «اویس!». (تذکره الاولیاء، عطار نیشابوری، ص20)قبول! تو از من خیلی عاشق تری، خیلی پاک تر، باصفاتر. اصلاً همه «خیلی ها» مال تو است و فقط یکی سهم من: اویس! من از تو خیلی غریب ترم!گفتند: «او کجا باشد؟» گفت: «به قرن». گفتند که: «او تو را دیده است؟» گفت: «به دیده ظاهر نه.» گفتند: «عجب! چنین عاشق تو و به خدمت تو نشتافته؟!» (همان)در چیزی شبیه هستیم: فاصله. درد مشترک! از «قرن» تو تا او. از «قرن» من تا او. فاصله! فرقی مگر می کند؟ برای تو از جنس مکان. برای من از جنس زمان. راه دور بود. خیلی. چندین بادیه. پر از عشق شده بودی. پر. گفتی: «بروم، شاید از دورها بشود او را ببینم.»چون به مدینه رسید، خواجه انبیاء به سفری بیرون رفته بود. صحابه گفتند: «بمان». گفت: «مادرم مرا فرموده نیمی از روز را بیشتر نمانم.» پس بسیار گریست و آن گاه بازگشت.تو رسیدی، رفته بود در سفر. من رسیدم، رفته بود سفر. تو ندیدیش. من ندیدمش. و ما فقط تا همین جا همسفر بودیم.تو رسیدی، رویش نبود، بویش بود. او را نفس کشیدی. نفس کشیدی. من رسیدم. نه رویش بود، نه بویش. نه هیچ چیز دیگری برای قناعت!تو رسیدی حنانه بود برای سر در هم گذاشتن. بر فقدان شانه هایش گریستن. من رسیدم، حنانه سنگ شده بود، نامی فقط. و صدای ناله حتی از اعماقش نمی آمد. تو رسیدی، ستون ها تنه نخل بودند. نخل ها بوی دست می دادند. تو در آغوش کشیدیشان. من آغوش گشودم. سرد بود. ستون سنگی سرد بود و گرمای دستها در مرمر منجمد مرده بود. معماری مدرن! هندسه عشق رفته بود. ما فقط تا همین جا همسفر بودیم. بعد از این داستان من است. تو نیستی. تو با سهمت برگشته ای به خیمه ات. من!ادامه دارد ان شاء الله.این قطعه ای بود از داستان کوتاه و چند صفحه ای  با همین عنوان، از کتاب «خدا خانه دارد» از فاطمه شهیدی. کتاب خوبی است توصیه می کنم بخوانیدش. چند داستان از داستان های تاریخ اسلام با همین قالب ادبی. اگر فرصت شد ان شاءالله تا 28 صفر باقی داستان را هم می نویسم. تا 28 صفر خیلی مانده. من اما دلم برای پدربزرگم تنگ شده بود. به اندازه دلتنگی همه نوه ها.
صاد قاف
۱۴:۳۷۱۰
آذر
وبلاگ عطر بارون نوشت: جاتون خالی یه روز اومدیم حنا درست کردیم و قرار شد حنا رو بزنیم به دستامون مثل شهدا بعد عهد بستیم با شهدا هرکسی یه عهد بست که بهش عمل کنه دعا کنین بتونیم عامل باشیم
صاد قاف
۱۳:۳۷۰۸
آذر
وبلاگ مشکان فارس نوشت: به یاد ساعت مرگ همین قدر بدان، ما ساعتی را در پیش داریم که در آن ساعت ، ماییم و  مأمورهای بی‌نظیر خدا ، برای آن ساعت فکری بکن؛ حضرت علی علیه‌السلام  می‌فرمایند: لا دار للمرء بعد الموت یسکنها الا التی کان قبل الموت بانیها فان بنیها بخیرٍ طاب مسکنها و ان بناها بشرٍ خاب ثاویها برای مرد بعد از مرگش جایی نیست که در آن جا ساکن شود ، مگر آن‌جایی‌که  قبل از مرگ بنا کرده باشد. اگر آن‌را با خیر و خوبی ساخته باشد ، جای خوبی  دارد و اگر با شر ساخته باشد ، جایگاه پرفقر و نیازی خواهد داشت.
صاد قاف
۱۸:۱۶۰۴
آذر
وبلاگ خبرگزاری ما نوشت:ببار ای بارون بباربالاخره بعد از مدتها چشم انتظاری هوای دیشب و امروز مشکان بارانی است و بارش باران به صورت پراکنده ادامه دارد.
صاد قاف
۱۱:۴۴۰۳
آذر
وبلاگ فراسوی غبار نوشت: امروز به یاد جمله ای از استادم افتادم, ایشان می گفتند: " کسی که می خواهد روی دیگران تاثیر بگذارد , خودش نباید تحت تاثیر دیگران قرار بگیرد. کسی که غرق قهر و آشتی خداست به قهر و آشتی دیگران توجه نمی کند."* یاد شهدایمان می افتم, یاد بسیجیان مخلصی که تاثیرات و برکاتشان با گذر زمان کهنه که نمی شود هیچ, راهشان زنده تر و روشنتر می شود و گاه مزارشان می شود معبر, می شود دارالشفای همه دلسوختگان. و این است برکات تسلیم بودن و خدایی بودن. و این چنین است که یاد شهدا مسیر زندگی هایمان را عوض می کند. آری آنان به سبب خلوصشان, صفا و نورانیتشان را در گذر ثانیه هایمان به یادگار گذاشته اند. * حجت الاسام والمسلمین علیرضا پناهیان
صاد قاف
۱۶:۰۵۰۲
آذر
وبلاگ اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی نی ریز نوشت: بسیج عطری است آسمانی که از جوانه‏ های تراوش می‏شود و پایگاهی است برای مُشت‏ های گره شده.بسیج حنجره‏ای است سوزان بر ای سرودن حماسه‏ های سترگ و خورشیدی است تابناک برای شب‏ های سرد و تاریک و وحشت‏زا.بسیج سپاهی است مسلّح به ایمان و مجهّز به عشق و ریسمانی است برای بالا رفتن از شانه‏ های خیس آسمان.بسیج لشگر حسین مظلوم است در روز عاشورا و رگبار اللّه‏ اکبر و فریاد تکبیرها.بسیج میعادگاهی است برای کبوتران سرخ دلی که دل ‏هایشان برای پرواز در اوج می‏تپد و بسیجی همان کبوتر سرخ دل است.بسیجی چکیده عشق است و نماد غیرت. سمبل تعصب است و پاسدار مکتب.بسیجیان، سرو قامتانی هستند که سرو در توصیف عظمتشان خمید و دریادلانی که دریا برای تفهیم وسعتشان خشکید. پروانه صفتانی که شمع از سوز و جمالشان آب شد، غیرتمندانی که کوه از هیبت غیرتشان فرو ریخت و طلایه‏ دارانی که حق در سیمایشان متجلّی است.چه خالصانه جان در کف می‏نهند و چه عاشقانه زندگی را در طبق اخلاص.مگر جز این است که همه رنگ ‏ها، در حضور سبز و عشق سرخ و رویِ سفید و نگاه آبی بسیجی خود را می‏بازد و همه فریادها از هیبت نام بسیج، در گلو خشک می‏ شوند؟!مگر جز این است که: «سر مردان حق‏گو پیش غیر و آشنا بالاست».
صاد قاف
۰۸:۰۲۰۱
آذر
وبلاگ معبر بصر نوشت:
صاد قاف