حق می شود انکار و من انگار نه انگار

وبلاگ فراسوی غبار نوشت:
 حق می شود انکار و من انگار نه انگار منصور سر دار و من انگار نه انگار بر گرده ادراک حقیقت طلبان باز باطل شده آوار و من انگار نه انگار در چنگ هوس های خیابانی اشباح عشق است گرفتار و من انگار نه انگار در قدس و هرات و حلب و موصل و کشمیر اردو زده تاتار و من انگار نه انگار کشتند و دریدند شکم های زنان را گرگان میانمار و من انگار نه انگار فریاد از این عصر تماشاگری مرگ خورشید, سر دار و من انگار نه انگار

ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!!!

وبلاگ عطر بارون نوشت:
ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!!! یک هفته بود کارت های عروسی روی میز بودند.هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند.از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود...
 کاش می آمد ...خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس ...خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند...اگر نیایید دلخور میشوم.دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند.تدارک هم دیده بود.آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود...همان شبی که هزار شب نمیشود.همان شبی که همه به هم محرمند.همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشوداین را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم...همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.همان شبی که داماد هم آرایش میکند.همه و همه آمدند حتی دایی و ...اما .............کاش امام زمانمان "عج" بود.حق پدری دارد بر ما...مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:(ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!)دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم ....مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید.(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)دخترم من آمدم اما ...گوشه ای نشست و دست به دعا برداشتو برای خوشبختی دختر دعا کرد....

8 اسفند سالروز شهادت حسین خرازی

وبلاگ مبشر صبح نوشت:
 8
 اسفند سالروز شهادت حسین خرازی سـلام فرمانده .... ســـــلام حسین جانم .... ســــــــــــــــــلام برادر عزیزم ... ســـــــــــــــــــــــــــــلام ابالفضل جبه ها ... ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام خورشید شلمچه ... سلام ای که پیشانی ات جایگاه بوسه های عرشیان گشت ... ســــــــــــــــــلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام [... ] امروز اومدم از تو بنویسم داداش حسین ، امــــــــا ........ اما ... دستهایم روی حرفها میچرخد ، چشمهایم بر روی صفحه کیبردم به دنبال پیدا کردن واژه ای در وصف تو میدود... ولی انگار واژه ها هم فرار میکنن میترسند که نتوانند تو را درست وصف کنن... در آخر از برخورد حروف و تصادف واژه ها باهم سطر سطر که نه ... صفحه صفحه که نه ... نامه نامه که نه .... دریـــا دریا ... آســـــمان آسمان ... از تو واژه هـــــا ساختند ... اما چه کنم...!!! چه کنم که من در این حد و اندازه ها نیستم که بتوانم تو را بنویسم ... اصلا چه را وصف کنم .. ؟؟؟؟!! از چه بگویم ... ؟؟؟!!!! هــــــــــــان !!!!؟؟ از کجا .. ؟؟؟!!! از جنوب... ؟؟؟!!! کجای جنوب ؟؟؟!! از خــــط ... ؟؟؟؟!!! از ســــــنگرت ... ؟؟؟!!! از طـــــــــــــــــــلائیه... ؟؟؟!!! از شــــــــــــــــــــــــــلمچه... ؟؟؟!!! از فـــــــــــــــــــــــــرماندهیت ... ؟؟!!! از مَــــــــــــــــــــــــــــــــقَرّت... ؟؟؟!!! از لـــــــــــــــــشکرت .. ؟؟!!! از رُفَــــــــــقات ... ؟؟!!! یا از رِفاقَـــــتت .. ؟؟!! از مـــــــــــردونگیت .. ؟؟؟!!! از شــــــــــــــــجاعتت .. ؟؟؟!! از تـــــــــــــــــدبیرت ... ؟؟؟!! از آرامـــــــــــشت .. ؟؟؟؟!! از روحـــــیت.. ؟؟؟!!! از محبتت .. ؟؟؟؟!!! یا از اون لخندهای قشنگت که واسه همه یه انــــــــرژی دوباره بود و هســــــت .... ؟؟؟!! از خودت .. ؟؟!! از دســــتت ... ؟؟؟!!! یا از قنوت نمازت ... ؟؟؟!!! از عشقت به نیروهات... ؟؟!!! از عشقت به رهبرت ، به ولایت ...؟؟؟!! از عشقت به امام حسین ... ؟؟؟!! یا از عشقت به خــــــدا ... ؟؟؟!! از آســـــــــــمونی بــــــــــودنت .... ؟؟؟!!! یا از آســـمونی شــــــــــــــــدنت ... ؟؟!!! یا از پـــــــــــــــــروازت .... ؟؟؟!!! یا از تولد دوباره ت ... ؟؟؟!! یا از شـــــــــــــــــهادتت ... ؟؟؟؟!!! خودت بگو از چی بگم ...؟؟!! بگو از چی میتونم بگم... ؟؟؟!!! حسین خرازی وَ ما اَدراکَ ما حسین خرازی ...

روز پرستار مبارک

وبلاگ عطر بارون نوشت:اگر زینب نمی آمد چه میشد بهار کربلا کامل نمی شد اگر بلبل هوای گل نمی کرد گل از بی حرمتی پژمرده می شد محبت در کجا ابراز می گشت پرستاری پرستاری نمی شد ولادت باسعادت الگوی پرستاران و روز پرستار مبارک

آخر معرفت و مردانگی

وبلاگ جهان موعود نوشت:نمی دانم چه جوری شروع کنم اما از وقتی که عکس و زندگی نامه اش را خواندم بدجوری به فکر فرو رفتم. قصه امشب ما از مردمانی شروع می شود که به واقع آخر معرفت، ایمان و مردانگی هستند یکی از آنها حاج رجب محمد زاده جانباز 70درصداست ،او بسیجی نانوایی بود که در سال 66 در منطقه حور عراق بر اثر اصابت خمپاره از ناحیه سر و صورت به درجه جانبازی نائل شد. وی بعد از 24 بار جراحی صورت در 28 سال گذشته کماکان برای حضور در جامعه دچار مشکل می باشد تا جایی که مجبور به ترک محل زندگی قبلی که در یک مجتمع مسکونی بود شده است. او بی هیچ توقعی تنها آرزوی دیدار با رهبر معظم انقلاب را دارد. بابا رجب شما میتوانستی مثل خیلیها به جنگ نروی(البته خیلیهاهم رفتند جبهه) و یا حداقل پشت جبهه می بودی و برای رزمندان خط جلو دعا می کردی یا برای تحصیل به انگلیس می رفتی! و هزار یای دیگر که صورتت را دیگر اینطور نبینی!! اما خوب بازم دمت گرم که انقلابی بودی و رفتی تا مصلحت اندیشان و حسابگران حق بجانب که بیشترشان در پایتخت و شهرهای بزرگ مشغول بررسی ابعاد مختلف بودند را در امنیت کامل قرار بدی ، آره بابا رجب؛ امنیت! فکر کنم یادت نرفته که در اوایل جنک وقتی دشمن به شهرهای مرزی حمله کرد وشهرها سقوط می کردند بعثی ها با دختران و زنان آن شهرها چه می کردند ودر واقع جنایت می کردن، همین کاری که الان داعشی ها در مناطق تحت کنترل خود می کنند شماها صورت، دست، پا و چشم خود رادادید تا ما با چشم باز به دنیا و تحولاتش نگاه کنیم چند سوال ازت دارم البته فقط چند تا !  شما با وجوداینکه جانباز 70 درصد هستی ، چرا فقط آرزوت دیدار آقاست چرا؟ می تونستی حسابگر و واقع بین (بقولی) باشی و از امتیازت برای ساختن ویلا، برج و گرفتن مجوزهای مختلف استفاده کنی و همیشه هم طلبکار باشی ( البته حق شماست که طلبکار باشید)  می تونستی از رانت هم استفاده کنی و کارهایت را هم به خوبی پیش ببری! اما چند نکته برای خودم و برخی مسئولین من خودم  واقعا شرمنده ام که برای من و امثال من خودت را فدا کردی و هیچ توقعی هم نداری اما برخی از مسئولین گرامی می توانند با دیدن عکس این جانباز و امثالهم ، البته اگر چشمانشان بتواند این دوستان را ببیند ، کمی با خود فکر کنند که جا پای چه کسانی گذاشته اند!       به خاطر فداکاری چه کسانی اینجا هستند، همه می توانیم جهاد گر باشیم چه سر میز کار و چه در هر مکان دیگر کافیست برای خدا و با تمام وجود درست کار کرد اون وقت این مردم از زیر بار تمام مشکلات اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی بیرون می آیند و همه، همه را دوست خواهند داشت. و در آخر از رئیس جمهور محترم متشکریم که چند وقت یکبار سلام وثنایی به این قشر از دوستان میکند. و در آخر بابا رجب برایمان دعا کن...

چند عکس خنده دار

وبلاگ مشکان جاذبه نوشت:  مادر کرایه یادت نره!!!!

تجمع

وبلاگ مشکان عشق نوشت:تجمع افراد گروه مشکلات مشکان جهت جمع اوری زباله های اطراف مشکان

چرا اسلام و انقلاب را زیر سوال می برید؟!

وبلاگ جهان موعود نوشت:گاها برای شما هم اتفاق افتاده که از خبری خوشحال و یا ناراحت بشید امشب هم داشتم خبرها را مرور میکردم که خبری توجهمو جلب کرد و بسیار ناراحت و خوشحال، البته ناراحتیم خیلی بیشتر بود متن خبر این بود ** دریافت وام بانکی 6500 میلیاردی توسط یک نفر** چطور شده در مملکت ما که اسلامی و انقلابی هست و مسئولینش بر اساس اعتقاد به مبانی اسلام و انقلاب وصیانت از بیت المال و ... انتخاب شده اند چنین  اتفاقاتی بیفتد! ما مردم که در شعب ابی طالب داریم بخاطر اسلام و انقلاب و خون شهدا و آرمان هایمان  شبها را به سختی صبح می کنیم افرادی بر روی شانه های ما دو ماراتن تجمل گرایی و لبخند سهمگین به بیت المال، را رقم زده اند و جالب تر اینکه ادعای مسلمانی و عدالت را دارند درست است برای شما هم سخت است شنیدن این مسابقه های دو!!! یادمه چند ماه پییش برای گرفتن وام دو میلیونی تقاضا دادم، ازم دو کارمند رسمی با گواهی حقوقی و حقوق بگیر همان بانک را درخواست کردند و من هم  از گرفتن وام ناامیدشدم. اما بعضی ها وام هایی را اخذ می کنند که مبلغش در ماشین حساب مهندسیم جا نمی شود کاش این خرج اشتغال جوانان می شد تا آدم بنحوی خودش را قانع میکرد حدودا یک میلیون نفر در صف وام ازدواج دارند با سبزه های زیر پایشان کوکو درست میکنند راستی ما را(برخی از مسئولین) چه شده است مگر ما در کشور حضرت علی (ع) زندگی نمی کنیم پس چراگوشها به فرمان 8 ماده ای مبارزه با مفاسد فرمان نمی گیرد؟  پس چرا چندین سال است که طرح حسابرسی از اموال مسئولین رده بالا در مجمع مسکوت مانده است؟ دوستان گرامی (برخی از مسئولین) چند روز پیش مردم که اغلب کوخ نشین و متوسط درآمد بودند برای جشن 22 بهمن در هوای برفی، بارانی, پر از خاک، محکم پشت نظامشان ایستادند و مشکلات اقتصادی و فرهنگی را به رویشان نیاوردند ومصمم فریاد زدند استقلال آزادی جمهوری اسلامی   کافیست یک کم منصفانه نگاه کنیم انوقت است که چشمها با شبها قهر می کند و سخن در این موارد زیادست و زیاد و... اما در مورد دلیل خوشحالیم از اینکه مسئولین قوه ی قضاییه این امورات را بدقت زیر نظر دارند و با بضاعتی که دارند برای این نامسئولین پروند تشکیل و حکم صادر می کنندامیدواری را نوید می دهد و باز باید تشکر کنیم از مسئولینی که در گاها در مسر منجلاب فساد, رانت و رشوه و پولشویی قرار میگیرند و طاهر بیرون میایند اینها حقیقتا اصحاب راستین پیامبرند و باید درود گفت بر شرفشان و او خواهد آمد....

درد دل

وبلاگ مبارز نوشت:تنگ میپوشند تا دلتنگیهایشان رانشان دهند! مو سیخ میکنند تا اضطرابشان رافریاد زنند! لنز میگذارند تا دنیا را رنگ دیگری ببینند! دماغ عمل میکنند تا ازخود واقعیشان فرارکنند! کاش مثل دیروز بودکه توپ پلاستیکی بچه هاشیشه ها را می شکست... امروز، #شیشه ، بچه ها را می شکند!!! #ماهواره #دجال_واره

خطوط

وبلاگ مشکان جاذبه نوشت:این خطوط راست هستند اما شما آن ها را چگونه میبینید؟!!!!!