وبلاگ نویسان شرق فارس

بهترین مطالب وبلاگ های شهرستان نی ریز را در اینجا ببینید.
ما به دنبال آنیم که وبلاگ نویسان نی ریزی را در این مجموعه معرفی نماییم و از کلیه دوستان وبلاگ نویس شهرستان نی ریز دعوت می کنیم تا در جمع صمیمی اعضای ما حاضر شوند. شما می توانید مطالب تولیدی خود را با نام و وبلاگ خود در وبلاگ نویسان شرق فارس ثبت نمایید.

طبقه بندی موضوعی

۱۰:۰۵۲۷
بهمن
باشگاه وبلاگ نویسان شرق فارس: وبلاگ نویسان فعالی در سراسر شهرستان نی ریز هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر، شرق فارس در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «گلدون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید. یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی شهرستان وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب آدرس وبلاک و لینک مطلب خود را ارسال نمایند.وبلاگ جهان موعود نوشت: مردم دست مریزاددر چند سال اخیر اغلب مردم ایران به نحوی با مشکلات اقتصادی مقابله و تحمل میکنند. بعضی ها بیشتر و برخی کمتر این مشکلات را حس می کنند و قشرهای ضعیفتر هم مسلما بیشتر اذیت می شوند اما باز هم باید به همه مردم تبریک گفت چرا که این مردم حقیقتا پای نظام وامام و اسلام و آرمان هایش محکم ایستاده اند. تبریک بیشتر به مردم استانهای خاک آلود که در اون هوای آلوده و با ماسکی که گذاشته بودند کم نگذاشتند و همه در راهپیمایی 22 بهمن شرکت گسترده داشتند  اما نکته قابل تامل در این برهه از زمان این است بار مسئولین که سنگین بود را سنگین تر کرد. که به دور از حاشیه و گرد وغبار به مطالبات اصلی مردم پرداخته و با مدیریت صحیح وقت و منابع, ایران را به پیش ببرند و چیزی که مشهود است مردم از مسئولینشان جلوترند و کاش مسئولین همت گمارده و همراه و جلو بزنند لبته گه گاهی حرکتهایی صورت می گیرد اما مداوم و سلسله ای نیست که امیدواریم با توجه به منویات رهبر بزرگمان محکم واستوار و جهادی به جلو برویم. ادامه مطلب یادتون نره
صاد قاف
۰۹:۵۳۲۷
بهمن
وبلاگ جهان موعود نوشت: در چند سال اخیر اغلب مردم ایران به نحوی با مشکلات اقتصادی مقابله و تحمل میکنند. بعضی ها بیشتر و برخی کمتر این مشکلات را حس می کنند و قشرهای ضعیفتر هم مسلما بیشتر اذیت می شوند اما باز هم باید به همه مردم تبریک گفت چرا که این مردم حقیقتا پای نظام وامام و اسلام و آرمان هایش محکم ایستاده اند. تبریک بیشتر به مردم استانهای خاک آلود که در اون هوای آلوده و با ماسکی که گذاشته بودند کم نگذاشتند و همه در راهپیمایی 22 بهمن شرکت گسترده داشتند  اما نکته قابل تامل در این برهه از زمان این است بار مسئولین که سنگین بود را سنگین تر کرد. که به دور از حاشیه و گرد وغبار به مطالبات اصلی مردم پرداخته و با مدیریت صحیح وقت و منابع, ایران را به پیش ببرند و چیزی که مشهود است مردم از مسئولینشان جلوترند و کاش مسئولین همت گمارده و همراه و جلو بزنند لبته گه گاهی حرکتهایی صورت می گیرد اما مداوم و سلسله ای نیست که امیدواریم با توجه به منویات رهبر بزرگمان محکم واستوار و جهادی به جلو برویم در 22بهمن امسال که من در مشکان مشاهده کردم و حتما در همه جا بدین صورت بوده است حضور خیره کننده  مردم بود مردمی که اغلب آنها کارگر و از اقشار ضعیف و آسیب پذیر جامعه هستند همه آمده بودند کارگرانی که نه زیر چتر بیمه هستند و نه سبدی دریافت میکنند و نه حقوق ثابتی دارند اینجا هر روز که به سر کار میروند به اندازه همان روز مزد دریافت میکنند و اگر نروند مرخصی جایی رد نمی شود  اما این مردم کارشان را برای انقلابشان رها کردند و پرشور آمدند باید به این قشر از کشورمان خیلی تبریک گفت و بر زبان جاری ساخت که دست مریزاد مردم.
صاد قاف
۱۳:۱۲۲۵
بهمن
وبلاگ مشکان جاذبه نوشت:
صاد قاف
۱۳:۰۹۲۵
بهمن
وبلاگ سیده بانو نوشت:خیلی وقته اینجا رو سر و سامان ندادم. حالا هم برای سر و سامان دادنش نیومدم (با این حال بی سر وسامان ألانم). سر شب داشتم «حقوق زن در اسلام» شهید مطهری رو می خوندم.  برای یه مصاحبه علمی. نمی دونم چندمین بار بود که این کتاب رو می خوندم. نوشته های استاد بی نظیرن. بارها میشه وسط صفحه میمونم. کتاب رو می بندم و به عکس پشت جلد نگاه می کنم و به جملات حضرت امام (ره) در سوگ ایشان. آدم میمونه آیا حقیقتاً اینها رو یه انسان نوشته؟ این هوش، این ذکاوت، این روشن بینی، این قلم و بیان روان، این آینده نگری، این تحلیل های فوق العاده. میشینم و با خودم فکر می کنم: «اگر فیلسوف باید، اینچنین باید» و بعدش فکر میکنم چند تا از فیلسوف های حال حاضرمون توی مسائل اجتماعی عصر خودشون اینقدر فعالند. اینقدر که از کسی جز خود استاد شهید -رحمه الله علیه- بر نمیاد. اینقدر نه. یه کم شبیه ایشون. جامعه مون و جوون هامون در چه حالن و فیلسوفان مون در چه حال؟؟؟؟!!!! دشمن چی رو از ما گرفت؟ کیا رو از ما گرفت؟ حالم بد جور گرفته بود. لپ تاپ رو روشن کردم. گفتم دو سه دقیقه ای چیزی می بینم. حالم بهتر میشه. دوباره به خوندن ادامه میدم. قصد داشتم یکی از قسمت های مجموعه «حدیث سرو» رو ببینم. فقیهی، عارفی، مجتهدی، محققی... اما ... فایل فیلمهام رو که باز کردم، قبل از همه چشمم افتاد به «چ». از چند ماه قبل که اکرانش شروع شد، شاید بیشتر از ده بار تصمیم گرفتم و برنامه ریختم که برم ببینمش. یه بار تا حد دیدن تیتراژ ابتدایی هم پیش رفتم اما باز نشد. قسمت بود امشب حالم رو به هم بریزه و بعد حسابی سر وسامان بده. پارسال بود یا همین امسال یادم نمیاد، راجع به چمران نوشتم. فیلم که تموم شد، تو ذهنم بود که یه کلیپ چند دقیقه ای از آخرین مناجات های شهید چمران دارم که برادر بزرگوارشون (که خیلی هم صداشون به خود ایشون شبیه) دکلمه کردن و دو سه دقیقه آخر عمر شهید چمران، اون نفس های مصنوعی؛ اون برانکار؛ اون صحنه های که هیچوقت طاقت دیدنشون رو ندارم. و خیلی وقتا چشم بسته این چند ثانیه آخر رو میبینم.... یادآور سالن و اون زیرزمینی که هر چند سال یه بار میرم میبینمش و باز همون عکس ها، همون نقاشی ها، همون یادمان بلند، به عظمت قامت مصطفی، وقتی یه پاش رو گذاشته رو سنگ با اورکت و اسلحه. همیشه وقتی این عکس رو میبینم ناخودآگاه به یاد آرش کمانگیر میفتم، من تو چهره دکتر چمران همیشه نگاه دوردست آرش رو میبنیم .  تیتراژ پایانی رو که گوش میکردم فقط دعا می کردم اون فیلم رو زود پیدا کنم. یه بغض خفه کننده جلو گلوم رو گرفته بود. خدا رو شکر خیلی زود اون کلیپ رو پیداش کردم و .........................   خدایا شکر که اشک رو بهمون دادی. این سوپاپ اطمینان بزرگ رو. خدایا شکرت که میتونم گریه کنم. شکرت خدایا. شکر به خاطر اششششششششششششششششک. الان دارم با خودم فکر می کنم کاش صبح این کتاب رو خونده بودم و این فیلم رو دیده بودم. اون وقت، طوری دیگه الله اکبر می گفتم و مطمئناً طور دیگه ای مرگ بر آمریکا.خدایا شکر از اینکه میتونم بگم مررررررررررررررررررررگ بر آمریکا.
صاد قاف
۲۰:۰۳۲۲
بهمن
وبلاگ عطر بارون نوشت: راهپیمایی امروز به روایت دوربین من
صاد قاف
۱۸:۲۳۲۱
بهمن
وبلاگ مرکز فرهنگی هنری نی ریز نوشت:
صاد قاف
۱۶:۱۴۲۱
بهمن
به گزارش باشگاه وبلاگ نویسان شرق فارس، اولین طرح سراسری نهضت جوک سازی برای شاسکول های شیطون برگزار می شود. مدیر وبگاه گل هم هم در این رابطه اظهار داشت: در راستای مبارزه با فرهنگ غلط تمسخر اقوام ایرانی که متاسفانه از سالها پیش با برنامه ریزی استعمار پیر انگلیس با هدف ایجاد تفرقه در بین مردم رواج پیدا کرده، بر آن شدیم تا اولین طرح سراسری فراخوان جوک را با محوریت نقد تفکرات منحط غربی برگزار کنیم. کهندل پور با اشاره به این موضوع که اخیرا تحرکات دشمن برای هتک حرمت نسبت به مقدسات مسلمانان بسیار زیاد شده است، افزود: این برنامه ها در اتاقهای فکر استکبار طراحی شده و متاسفانه در داخل نیز برخی از افراد از روی غفلت و یا از روی عمد با این اقدام دشمنان همراهی می کنند که نتیجه آن اهانتهای اخیر نشریات غربی به پیامبر مکرم اسلام بوده است لذا در اولین فراخوان جوک «شاسکولهای شیطون» اولین شرط راهیابی آثار به بخش داوری عاری بودن آثار ارسالی از هرگونه اهانت به مقدسات اسلامی، اعتقادات پیروان ادیان الهی، مسوولان نظام، مفاخر ملی و اقوام ایرانی است، همچنین برای تشویق و ایجاد رقابت بیشتر در بین آثار ارسالی جوایزی نیز جهت برگزیدگان این فراخوان در نظر گرفته شده است که به آثار برتر اهدا خواهد شد. کهندل پور افزود: موضوعات مورد نقد که قرار است برای آنها جوک و لطیفه ارسال شود عبارتند از: صهیونیستها، وهابی ها، تکفیری ها، صوفی ها، بهایی ها، شیطان پرستان، اسلام آمریکایی و سایر تفکرات الحادی شیطانی. وی افزود: بر اساس فراخوان این طرح عموم شهروندان می‌توانند آثار خود را حداکثر تا تاریخ ۲۴ اردیبهشت ماه ۹۴ به آدرس info@homhom.ir و یا با شماره واتس آپی ۰۹۲۱۷۲۳۷۴۲۲ ارسال نمایند.
صاد قاف
۱۸:۲۵۱۸
بهمن
وبلاگ جهان موعود نوشت:چند وقت پیش نامه ای از یک نوجوان دهه ی شصتی خواندم که بنظرم خیلی جالب اومد شما دوستان هم بخونید امیدوارم تاپیر گذار باشد نامه اول شهید امیر به مجله زن روز در تاریخ 3/9/1365                                  بنام خداوند بخشنده و مهربان خدمت خواهران عزیز و گرامیم در مجله مفید و پر بار زن روز سلام من را از این فاصله دور پذیرا باشید. آرزو میکنم که در تمام مراحل زندگیتان موفق و موید و سلامت باشید.قبل از هر چیز لازم است از زحمات شما بخاطر فراهم آوردن این مجله مفید و سودمند تشکر کنم و باور کنید بدون تعارف و تمجید های دروغین، مجله زن روز بهترین مجله خانوادگی در سطح کشور و بهترین نشریه از بین نشریات موسسه کیهان است. اما دلیل اینکه امروز در این هوای بارانی ، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با شما درد دل کند مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته است جریان را برایتان بازگو می کنم:   من پسری 17 ساله هستم و در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم اما چه ثروتی که می خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می کنند تازه وقتی هم به خانه می آیند از بس خسته و کوفته هستند که زود می روند و می خوابند.اصلا در طول روز یکبار از خود سوال نمی کنند که پسرمان (یعنی من)کجاست؟ حالا چه کار می کند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟ اما خوشبختانه به حول و قوه الهی من پسری نیستم که از این موقعیتها سوء استفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم.البته این مشکل اصلی من نیست چون من دیگر به این بی توجهی ها عادت کرده ام واز اینکه اصلا به من کاری ندارند که کجا می روم و چه می پوشم و با کی می گردم تعجب نمی کنم بلکه مشکل اصلی من از حدود یکسال پیش شروع شد.   پدر و مادرم بدلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمنا وضع مادیشان هم خوب است دختر خاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی می کند به فرزندی که چه عرض کنم به سرپرستی قبول کردند(البته لازم به تذکر است که دختر خاله ام هم سن خود من است.) بله از آن تاریخ به بعد مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمیکرد تبدیل به زندگی پسری شد که سعی در دور کردن هوای نفس دارد با دختری که به مراتب از شیطان پست تر و گناهکارتر و حرفه ای تر است . تنها کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم:"درخواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره" می دانم که منظور من را حتما فهمیده اید و لازم به توضیحات اضافی نیست. همانطور که گفتم پدر و مادرم حدود 17 ساعت از روز را در بیرون از منزل بسر می برند یعنی از ساعت 6 صبح تا 11 شب .   من هم از ساعت 7 صبح تا 1 بعد از ظهر مشغول تحصیل هستم یعنی حدود 10 ساعت از روز را با دختر خاله ام در خانه تنها هستم و همانطور که گفتم دختر خاله ام یک لحظه من را تنها نمی گذارد،دائما در سرم فکر گناه را می اندازد. بارها در طول روز از من درخواست گناه می کند. البته من پسری نیستم که تسلیم خواهش و حرفهای او شوم ، همیشه سعی می کنم از او خودم را دور کنم ولی او مانند شیطان است که سر راه هر انسان ظاهر شود او را درون قعر جهنم پرتاب می کند و برای همین است که من از او احتراز می کنم ولی او دست از سرم برنمی دارد تو را به خدا کمکم کنید چطور جواب حرفهای چرب و نرم او را بدهم؟ من بعضی وقتها فکر می کنم که او شیطان است که از آسمان به زمین آمده تا تمام عبادات چندین ساله من را دود و نابود کند و سپس به آسمان برگردد.خواهران عزیز کمکم کنید من چطور می توانم او را سر راه بیاورم؟ هر چه به او می گویم دست از سرم بردار گوشش بدهکار نیست هر چه به او می گویم  شخصیت زن این نیست که تو داری انجام می دهی اصلا گوش نمی کند. می ترسم آخر عاقبت کاری دست من بدهد. دوست ندارم که تسلیم او بشوم. باور کنید حتی بعضی وقتها من را تهدید هم می کند و می گوید البته فکر می کنم همه این بدبختیها بخاطر این است که من یک مقدار زیبا هستم فکر می کنم اگر این موهای طلایی و پوست روشن را نداشتم حتما این مشکل سرم نمی آمد. روزی هزار بار از خداوند در خواست می کنم که این زیبایی را از من بگیرد. دوست داشتم در خانواده ای فقیر زندگی می کردم و زشت ترین پسر روی زمین بودم ولی گیر این دختر خاله شیطان صفت نمی افتادم که نمی گذارد تا قبل از ازدواج پاک بمانم. البته تا حالا که من تسلیم خواهشهای او نشده ام ولی می ترسم که بالاخره من را وادار به تسلیم کند. خواهران خوبم کمکم کنید نگذارید این برادرتان پاکی خود را از دست بدهد. بگویید به او چه بگویم و چطور او را ارشاد کنم تا دست از هوای نفس خود بردارد و من را هم اینهمه آزار ندهد؟ چطور او را مانند یک دختر مسلمان کنم و چطور می توانم طرز فکر و رفتار و عقیده اش را تغییر دهم ؟ ضمنا فکر نمی کنم که در میان گذاشتن این مسئله با پدر و مادرم فایده ای داشته باشد چون آنها نه وقت و نه حوصله فکر کردن به این مسائل را دارند،تازه اگر هم داشته باشند هیچ عکس العملی نشان نمی دهند. چون رفتار آنها هم در بیرون از خانه دست کمی از رفتار دختر خاله ام در خانه ندارد. امیدوارم که هر چه زود تر من را کمک کنید. خواهران گرامی جواب نامه ام را به این آدرس به صورت کتبی بدهید که قبلا تشکر و سپاسگزاری می کنم.                                                                          با تشکر برادرتانامیر....                                                                   3/9/65-ساعت 5/3 بعد از ظهر    نامه دوم شهید امیر به مجله زن روز در تاریخ 1/10/1365 در آستانه اعزام به جبهه و4 روز قبل از شهادتش در عملیات کربلای چهار
صاد قاف
۱۸:۲۱۱۸
بهمن
وبلاگ عطر بارون نوشت:از زمین تماس می گیرم.... جایی پر از آدم هایی که شب بخیر نگفته خوابشون نـــمی بره، اما ... خودشونو به خواب می زنن تا نماز صبحشونو نخونن! جایی که تو خونه سر پدر مادرشون داد می زنن! ولی میان پُست میذارن : سلطان غم مادر!!! الو خدا؟؟؟ صدام میاد؟؟ اینجا همه دم از حق و ناحق میزنن ولی خودشون زیر پا گذاشتن حق بقیه رو زرنگی می دونن!! حتی شده توی صد تومن بقیه پول تاکسی .... تهمت،غیبت ؛ دروغ ... الو خدا؟؟؟ کمک بفرست ما داریم غرق می شیم توی گناه... ما ازت دور شدیم... این شهر ها بوی فراموشی گرفته... ✿ و صدایی از پشت خط گفت: ♡❤ قُلْ یَعِبَادِی الَّذِینَ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوب جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ♡❤ بگو : ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید ! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد ... گفتم: ولی خدایا بدون هیچ شرط شروطی؟ و خدا گفت: ♡❤ مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ اقامُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُم إنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ♡❤  کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل شایسته انجام دهد پس اگر توبه کنند و نماز را به پا دارند و زکات را بپردازند، آنها را رها سازید؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است...
صاد قاف
۱۸:۱۵۱۸
بهمن
وبلاگ منتظر منتقم نوشت:باران خیلی تند می آمد. بهم گفت « من می رم بیرون» گفتم « توی این هوا کجا می خوای بری؟» جواب نداد. اصرار کردم . بالاخره گفت « می خوای بدونی؟ پاشو تو هم بیا. » با لندروز شهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکی های فرودگاه یک حلبی آباد بود. رفتیم آنجا. توی کوچه پس کوچه هایش پر از آب و گل و شل. آب وسط کوچه صاف می رفت توی یکی از خانه ها. در خانه را که زد، پیرمردی آمد دم در. ما راکه دید، شروع کرد به بد و بی راه گفتن به شهردار. می گفت « آخه این چه شهردایه که ما داریم؟ نمی آد یه سری به مون بزنه ، ببینه چی می کشیم.» آقا مهدی بهش گفت «خیله خب پدرجان . اشکال نداره . شما یه بیل به ما بده، درستش می کنیم؟» پیرمرد گفت « برید بابا شماهام! بیلم کجا بود.» از یکی از هم سایه ها بیل گرفتیم. تا نزدیکی های اذان صبح توی کوچه ، راه آب می کندیم.
صاد قاف