وبلاگ نویسان شرق فارس

بهترین مطالب وبلاگ های شهرستان نی ریز را در اینجا ببینید.
ما به دنبال آنیم که وبلاگ نویسان نی ریزی را در این مجموعه معرفی نماییم و از کلیه دوستان وبلاگ نویس شهرستان نی ریز دعوت می کنیم تا در جمع صمیمی اعضای ما حاضر شوند. شما می توانید مطالب تولیدی خود را با نام و وبلاگ خود در وبلاگ نویسان شرق فارس ثبت نمایید.

طبقه بندی موضوعی

۱۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۵:۴۵۲۴
اسفند
وبلاگ خبرگزاری ما نوشت:
مدتهای مدیدی از عمر اولین کف پوش نامرغوب سالن ورزشی شهر مشکان می گذرد. این کف پوش که بیشتر حالت رنگ دارد و باعث آسب دیدن ورزشکاران می شود،فرسوده شده و آنها مدتهاست چشم انتظار تعویض کف پوش مانده اند که تا کنون این امر صورت نپذیرفته است. امیدواریم کف پوش جدید که خریداری شده زودتر تعویض گردد . لازم به ذکر است که نزدیک به 45 روز از آخرین قول تعویض 15 روزه کف پوش می گذرد.
صاد قاف
۰۵:۴۳۲۴
اسفند
وبلاگ جهان موعود نوشت:
ما در قرون  گذشته و بیشتر بعد از پیروزی انقلاب دیده ایم که کشور بشدت استعماری انگلیس و برخی از همراهان این کشور موزی و بد طینت مصوب چه فتنه ها و بلایایی علیه ما مسلمانان و خصوصا ایرانیان که نبودند به عنوان مثال: جداکردن افغانستان از ایران در سال 1857، تحمیل قرارداد 1872 که بر اساس آن ایران 70 سال به انگلیس فروخته شد، جدا کردن بلوچستان در سال 1877، تاسیس قمارخانه، قرارداد دارسی و غارت نفتی ایران، ایجاد اختلاف در انقلاب مشروطیت،  تحمیل قراردادهای 1907 و 1919، کمک به فرار رضا خان از ایران، همراهی با آمریکا در سرکوب انقلاب ایران، تحریک گروهک‌های تروریستی، حمایت از سلمان رشدی ملعون، حمایت از فتنه 88 بخشی از جنایات انگلیس علیه ایران است. مداخله مستقیم در نسل‌کشی 10 میلیون ایرانی که به دلیل قحطی و طاعون در دوران پهلوی کشته شدند و هولوکاست واقعی در ایران اتفاق افتاده است  در چند سال اخیر در بوهبوهه مذاکرات هسته ای در دوره‌های گذشته خیلی ما را تحقیر کردند و نمونه بر اساس خاطره استروا وزیر سابق امور خارجه انگلیس، آن وقتی بود که کمال خرازی با جک استروا تماس گرفت و از وی درخواست 20 سانتریفیوژ برای آموزش کرد، جک استروا در قطار بود و برای پاسخ به خرازی به سرویس بهداشتی قطار رفت و از آنجا گفت خیز حق ندارید استفاده کنید. در مورد تحریمها و... که هرچه توانستند انجام دادند.
صاد قاف
۰۸:۴۲۱۶
اسفند
,وبلاگ جهان موعود نوشت:
سلام بر تو ای بهترین زنان از اول تا آخر سلام بر توی ای دلیل خلقت محمد (ص) و سلام بر تو ای فاطمه الزهرا ای مادر هستی ماهم در سالروز شهادتت مثل پسرت مهدی موعود (ع) غمین و اندوهگینیم بی بی دو عالم ما هم مثل محسن و حسنین و مرد صبر، علی (ع) نالانیم تسلیت باد این ایام
صاد قاف
۰۶:۴۸۱۲
اسفند
پایگاه معراج نوشت:
به بهانه آمدن فاطمیهحضرت فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد که اینک به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم
به بهانه آمدن فاطمیه گوشه ای از کرامات بانو    حضرت فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد که اینک به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم فرستادن غذا از طرف خداوند براى حضرت زهرا (س) حضرت فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد که اینک به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم: پیامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هریک از زنانش مراجعه کرد، ولى آنان نیز طعامى نداشتند. سرانجام به خانه‏ى دخترش فاطمه علیهاالسلام سرکشید، تا در آن خانه‏ى امید به مقصود رسد، ولى فاطمه علیهاالسلام و بچه‏هایش گرسنه بودند و تکه‏نانى در آنجا نیز به دست نیامد. هنوز چند دقیقه بیش نبود که رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترک کرده بود که مختصر طعامى از سوى یکى از همسایه‏ها به آن بانو رسید. فاطمه علیهاالسلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مى‏مانم، ولى این تکه نان و گوشت را به پدرم مى‏خورانم، و لذا یکى از حسنین را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانه‏اش دعوت کرد. فاطمه اهدایى همسایه را که دو تکه نان و مختصر گوشتى بود، در یک ظرف سرپوشیده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر دیدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه علیهاالسلام خود نیز از این مائده‏ى آسمانى تعجب مى‏کرد و خیره خیره به آن تماشا مى‏نمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! این طعام چگونه و از کجا رسید؟ فاطمه علیهاالسلام جواب داد: هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشا بغیر حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلک شبیهه بسیدة نسا بنى‏اسرائیل فانها کانت اذا رزقها اللَّه شیئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب.» (1) آن از برکات و الطاف الهى است، خداوند به هرکسى بخواهد بدون محدودیت عطا مى‏کند. رسول خدا چون سخن دخترش را شنید فرمود: سپاس خدایى را که تو را همانند مریم سرور زنان بنى‏اسرائیل قرار داده، زیرا او نیز هرگاه مورد عنایت الهى قرار مى‏گرفت و خداوند برایش مائده مى‏فرستاد، که جواب سؤال مى‏گفت: این طعام از جانب خدا است، او به هرکسى بخواهد روزى بى‏حساب مى‏دهد. آنگاه رسول خدا على علیه‏السلام را نیز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند و زنان و اهل‏بیت پیامبر نیز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه علیهاالسلام براى همسایگان نیز از طعام آسمانى که از الطاف خفیه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... (2) موائد آسمانى براى فاطمه علیهاالسلام در یکى دوبار محدود نمى‏گردد، او بارها از خداوند خویش درخواست طعام کرد و پروردگار عالم نیز بى‏درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى امیرالمؤمنین على علیه‏السلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه علیهاالسلام طعام خواست، ولى در خانه چیزى نبود. فاطمه علیهاالسلام گفت: یا على! در خانه طعامى نیست، من و بچه‏هایت دو روز است که گرسنه‏ایم و مختصر طعامى هم که بود، آن را به تو خوراندیم و خود در گرسنگى صبر کردیم. على علیه‏السلام از شنیدن این سخن فوق‏العاده ناراحت گشته و اشک در چشمانش حلقه زد و براى تهیه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و یک دینار قرض گرفت تا مشکل گرسنگى خانواده‏اش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون یکى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گریه زن و بچه‏ها او را در بیرون از خانه آواره کرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره‏اش بدون چاره.... على از درد او آگاه شد و مانند همیشه ایثار کرد و دیگران را بر خود و خانواده‏اش مقدم داشت و بدین وسیله یکى از دوستانش را که مقداد نام داشت خوشحال و خوش‏دل ساخت. على علیه‏السلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد کرد و مشغول عبادت شد از آن سو پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله مأمور گشت شب را در خانه‏ى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مى‏پذیرى؟ مولاى متقیان سکوت کرد، چرا که زمینه پذیرایى نداشت و فاطمه علیهاالسلام و حسنین گرسنه مانده بودند و پول تهیه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمى‏دهى؟ یا بگو: بلى، تا با تو آیم و یا بگو: نه، تا راه دیگر پیش گیرم. على علیه‏السلام عرض کرد: یا رسول‏اللَّه! بفرمایید. رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانه‏ى فاطمه علیهاالسلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا دیدار کردند، فاطمه علیهاالسلام در حال نماز و نیایش بود و خدا را مى‏خواند، او صداى پدر را شنید و به سوى او آمد و خوش‏آمد گفت و سفره را باز کرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سیر کند و چاره نیافته‏ها را چاره‏ساز باشد. على علیه‏السلام به فاطمه علیهاالسلام خیره‏خیره نگاه مى‏کرد و با زبان بى‏زبانى سؤال مى‏نمود: یا فاطمه! این طعام از کجا؟ پیش از آنکه فاطمه علیهاالسلام جواب گوید رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: یا على! هذا جزا دینارک من عنداللَّه. این غذا پاداش آن دینارى است که به مقداد دادى. خداوند به شما جریان زکریا و مریم را تکرار کرد. (3) و از طعام‏هاى بهشتى مرحمت نمود... (4) اقرار به رسالت پدر در شکم مادر وقتى که کفار از پیامبر اسلام (ص) انشقاق قمر را خواستند، زمانى بود که خدیجه (س) به فاطمه (س) حامله بود و خدیجه از این سؤال کفار ناراحت شده و گفت: زهى تأسف براى کسانى که محمد را تکذیب مى‏کنند! در حالى که او فرستاده‏ى پروردگار من است. پس فاطمه (س) از شکم مادرش صدا کرد: اى مادر! نترس و محزون نباش، زیرا خدا با پدر من مى‏باشد. پس وقتى که مدت حمل خدیجه (س) تمام شد و موقع وضع حمل رسید، خدیجه فاطمه (س) را به دنیا آورد و او به نور جمال خود تمام جهان را روشن و منور ساخت.(5) چرخیدن آسیاى دستى به خودى خود در خانه حضرت زهرا (س) جناب ابوذر مى‏گوید: رسول خدا (ص) مرا به دنبال على (ع) فرستاد. به خانه‏اش رفتم و او را خواندم، ولى پاسخ مرا نداد. و آسیاب دستى را دیدم که بدون اینکه کسى باشد به خودى خود، مى‏گردد. دوباره او را خواندم، بیرون آمد و با هم نزد رسول خدا (ص) رفتیم و پیامبر متوجه على (ع) شد و چیزى به او گفت که من نفهمیدم. گفتم: شگفتا! از دستاسى که بدون گرداننده مى‏گردد. آنگاه پیامبر (ص) فرمود: خداوند قلب دخترم فاطمه و اعضا و جوارحش را پر از ایمان و یقین کرده و چون خداوند ضعف او را دانست، پس در روزگار سختى به او کمک کرد و کفایتش نمود. مگر نمى‏دانى که خداوند، فرشتگانى را قرار داده تا خاندان محمد را یارى دهند؟! (6) حرام بودن آتش برفاطمه زهرا (س) روزى عایشه بر فاطمه (س) وارد شد، در حالى که آن حضرت براى حسن و حسین (ع) با آرد و شیر و روغن در دیگى غذاى حریره درست مى‏کرد. دیگ بر روى اجاق و آتش مى‏جوشید و بالا مى‏آمد و فاطمه (س) آن را با دست خود هم مى‏زد. عایشه با اضطراب و نگرانى از نزد او بیرون آمده، نزد پدرش ابوبکر رفت و گفت: اى پدر! من از فاطمه چیز شگفت‏آورى دیدم، و آن اینکه دست به درون دیگى که بر روى آتش مى‏جوشید برده، آن را به هم مى‏زد. گفت: دخترکم! این را پنهان کن که کار مهمى است.این خبر که به گوش پیامبر اکرم (ص) رسید، بر بالاى منبر رفت و حمد و سپس الهى را به جاى آورد، سپس فرمود: همانا مردم دیدن دیگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب مى‏کنند. سوگند به آن کسى که مرا به پیامبرى برگزید، و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداى عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موى و رگ و پیوند فاطمه حرام کرده است، فرزندان و شیعیان او را از آتش دور نمود، برخى از فرزندان فاطمه داراى رتبه و مقامى هستند که آتش و خورشید و ماه از آنها فرمانبردارى کرده در پیش رویش جنیان شمشیر زده، پیامبران به پیمان و عهد خود درباره‏ى او وفا مى‏کنند، زمین گنجینه‏هاى خودش را تسلیم او نموده، آسمان برکاتش را بر او نازل مى‏کند.واى، واى، واى به حال کسى که در فضیلت و برترى فاطمه شک و تردید به خود راه دهد، و لعنت و نفرین خدا بر کسى که شوهر او، على بن ابى‏طالب را دشمن داشته به امامت فرزندان او راضى نباشد. همانا فاطمه، خود داراى جایگاهى است و شیعیانش نیز بهترین جایگاه‏ها را خواهند داشت. همانا فاطمه پیش از من دعا مى‏کند و شفاعت مى‏نماید و شفاعتش على‏رغم میل کسانى که با او مخالفت مى‏کنند، پذیرفته مى‏شود.(7) تعدادی دیگر از کرامات و معجزات حضرت زهرا (س) 1 ـ نورانى شدن چادر مبارک حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه 2 ـ آمدن لباس‏ها و زیورهاى بهشتى براى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه 3 ـ لباس بهشتى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه در مجلس عروسى 4 ـ نزدیک شدن مردم به هلاکت به واسطه‏ى نفرین حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه 5 ـ مستجاب شدن نفرین حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه در مورد عمر 6 ـ ملاقات حوریان بهشتى با حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه 7 ـ نازل شدن جبرئیل بر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه پس از رحلت پیامبر (ص) 8 ـ در آغوش کشیدن حسنین علیهم‏السلام توسط حضرت زهرا بعد از شهادت 9 ـ خاکسپارى حضرت زهرا و صحبتهاى زمین با امیرالمؤمنین علیه‏السلام پی نوشت ها 1 ـ آل‏ عمران/ 37. 2 ـ فرائدالسمطین، ج 2، ص 51 و 52، ش 382- تجلیات ولایت، ج 2، ص 319- فضائل خمسه، ج 3 ص 178- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 339- جلاءالعیون شبر، ج 1، ص 136. 3 ـ اشاره است به آیه‏ى 37 سوره‏ى آل‏عمران که زکریا موائد آسمانى را در محراب مریم دید. 4 ـ محجة البیضاء، ج 4، ص 213- بحار، ج 43، ص 59، و ج 41، ص 30 با اختصار. 5 ـ روض الفائق، ص 214. 6 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 29. 7 ـ فاطمه زهرا (س) شادمانى دل پیامبر، ص 152. منبع:پایگاه حفظ و نشر آثار شهید آوینی
صاد قاف
۰۶:۴۰۱۲
اسفند
وبلاگ عطر بارون نوشت:
فاطمه این شبها علی بر بالین فاطمه می نشیند بغض می کند از اینکه امشب شاید شب آخر باشد بغض می کند از کبودی ماه علی تا صبح نمی خوابد با هر گردش فاطمه در بستر هزار بار میمیرد می گوید فاطمه جان، ببین می توانی بمانی ؛ بمان! پس چه شد با علی همسفر ماندنت؟
صاد قاف
۰۶:۲۰۱۲
اسفند
وبلاگ مشکان فارس نوشت:
نگاه سرد مردم بود و آتش صدا بین صدا گم بود و آتش بجای تسلیت با دسته ی گل هجوم قوم  هیزوم بود و آتش *** گرفتی از مدینه گفتنت را دریغ از من نمودی دیدنت را ولی با من بگو ساعت به ساعت چرا کردی عوض پیراهنت را
صاد قاف
۰۸:۳۱۱۱
اسفند
وبلاگ فراسوی غبار نوشت:
 حق می شود انکار و من انگار نه انگار منصور سر دار و من انگار نه انگار بر گرده ادراک حقیقت طلبان باز باطل شده آوار و من انگار نه انگار در چنگ هوس های خیابانی اشباح عشق است گرفتار و من انگار نه انگار در قدس و هرات و حلب و موصل و کشمیر اردو زده تاتار و من انگار نه انگار کشتند و دریدند شکم های زنان را گرگان میانمار و من انگار نه انگار فریاد از این عصر تماشاگری مرگ خورشید, سر دار و من انگار نه انگار
صاد قاف
۰۸:۱۲۱۱
اسفند
وبلاگ عطر بارون نوشت:
ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!!! یک هفته بود کارت های عروسی روی میز بودند.هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند.از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود...
 کاش می آمد ...خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس ...خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند...اگر نیایید دلخور میشوم.دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند.تدارک هم دیده بود.آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود...همان شبی که هزار شب نمیشود.همان شبی که همه به هم محرمند.همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشوداین را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم...همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.همان شبی که داماد هم آرایش میکند.همه و همه آمدند حتی دایی و ...اما .............کاش امام زمانمان "عج" بود.حق پدری دارد بر ما...مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:(ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!)دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم ....مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید.(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)دخترم من آمدم اما ...گوشه ای نشست و دست به دعا برداشتو برای خوشبختی دختر دعا کرد....
صاد قاف
۰۷:۴۴۰۹
اسفند
وبلاگ مبشر صبح نوشت:
 8
 اسفند سالروز شهادت حسین خرازی سـلام فرمانده .... ســـــلام حسین جانم .... ســــــــــــــــــلام برادر عزیزم ... ســـــــــــــــــــــــــــــلام ابالفضل جبه ها ... ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام خورشید شلمچه ... سلام ای که پیشانی ات جایگاه بوسه های عرشیان گشت ... ســــــــــــــــــلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام [... ] امروز اومدم از تو بنویسم داداش حسین ، امــــــــا ........ اما ... دستهایم روی حرفها میچرخد ، چشمهایم بر روی صفحه کیبردم به دنبال پیدا کردن واژه ای در وصف تو میدود... ولی انگار واژه ها هم فرار میکنن میترسند که نتوانند تو را درست وصف کنن... در آخر از برخورد حروف و تصادف واژه ها باهم سطر سطر که نه ... صفحه صفحه که نه ... نامه نامه که نه .... دریـــا دریا ... آســـــمان آسمان ... از تو واژه هـــــا ساختند ... اما چه کنم...!!! چه کنم که من در این حد و اندازه ها نیستم که بتوانم تو را بنویسم ... اصلا چه را وصف کنم .. ؟؟؟؟!! از چه بگویم ... ؟؟؟!!!! هــــــــــــان !!!!؟؟ از کجا .. ؟؟؟!!! از جنوب... ؟؟؟!!! کجای جنوب ؟؟؟!! از خــــط ... ؟؟؟؟!!! از ســــــنگرت ... ؟؟؟!!! از طـــــــــــــــــــلائیه... ؟؟؟!!! از شــــــــــــــــــــــــــلمچه... ؟؟؟!!! از فـــــــــــــــــــــــــرماندهیت ... ؟؟!!! از مَــــــــــــــــــــــــــــــــقَرّت... ؟؟؟!!! از لـــــــــــــــــشکرت .. ؟؟!!! از رُفَــــــــــقات ... ؟؟!!! یا از رِفاقَـــــتت .. ؟؟!! از مـــــــــــردونگیت .. ؟؟؟!!! از شــــــــــــــــجاعتت .. ؟؟؟!! از تـــــــــــــــــدبیرت ... ؟؟؟!! از آرامـــــــــــشت .. ؟؟؟؟!! از روحـــــیت.. ؟؟؟!!! از محبتت .. ؟؟؟؟!!! یا از اون لخندهای قشنگت که واسه همه یه انــــــــرژی دوباره بود و هســــــت .... ؟؟؟!! از خودت .. ؟؟!! از دســــتت ... ؟؟؟!!! یا از قنوت نمازت ... ؟؟؟!!! از عشقت به نیروهات... ؟؟!!! از عشقت به رهبرت ، به ولایت ...؟؟؟!! از عشقت به امام حسین ... ؟؟؟!! یا از عشقت به خــــــدا ... ؟؟؟!! از آســـــــــــمونی بــــــــــودنت .... ؟؟؟!!! یا از آســـمونی شــــــــــــــــدنت ... ؟؟!!! یا از پـــــــــــــــــروازت .... ؟؟؟!!! یا از تولد دوباره ت ... ؟؟؟!! یا از شـــــــــــــــــهادتت ... ؟؟؟؟!!! خودت بگو از چی بگم ...؟؟!! بگو از چی میتونم بگم... ؟؟؟!!! حسین خرازی وَ ما اَدراکَ ما حسین خرازی ...
صاد قاف
۱۸:۴۶۰۵
اسفند
وبلاگ عطر بارون نوشت:اگر زینب نمی آمد چه میشد بهار کربلا کامل نمی شد اگر بلبل هوای گل نمی کرد گل از بی حرمتی پژمرده می شد محبت در کجا ابراز می گشت پرستاری پرستاری نمی شد ولادت باسعادت الگوی پرستاران و روز پرستار مبارک
صاد قاف