فاطمه
سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۴۰ ق.ظ
وبلاگ عطر بارون نوشت:
فاطمه این شبها علی بر بالین فاطمه می نشیند بغض می کند از اینکه امشب شاید شب آخر باشد بغض می کند از کبودی ماه علی تا صبح نمی خوابد با هر گردش فاطمه در بستر هزار بار میمیرد می گوید فاطمه جان، ببین می توانی بمانی ؛ بمان! پس چه شد با علی همسفر ماندنت؟
فاطمه این شبها علی بر بالین فاطمه می نشیند بغض می کند از اینکه امشب شاید شب آخر باشد بغض می کند از کبودی ماه علی تا صبح نمی خوابد با هر گردش فاطمه در بستر هزار بار میمیرد می گوید فاطمه جان، ببین می توانی بمانی ؛ بمان! پس چه شد با علی همسفر ماندنت؟
۹۳/۱۲/۱۲