وبلاگ نویسان شرق فارس

بهترین مطالب وبلاگ های شهرستان نی ریز را در اینجا ببینید.
ما به دنبال آنیم که وبلاگ نویسان نی ریزی را در این مجموعه معرفی نماییم و از کلیه دوستان وبلاگ نویس شهرستان نی ریز دعوت می کنیم تا در جمع صمیمی اعضای ما حاضر شوند. شما می توانید مطالب تولیدی خود را با نام و وبلاگ خود در وبلاگ نویسان شرق فارس ثبت نمایید.

طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۸:۳۳۳۰
آذر
وبلاگ معبر بصر نوشت: چهارشنبه اولین روز که اومدم فکرش رو نمی کردم که با سفرهای دیگه تفاوتی داشته باشه آرام و بیصدا وارد اردوگاه شدیم اتفاق خاصی نداشتیم، کمی احساس غربت.    از روز دوم شروع رسمی فعالیت و مشخص شدن جایگاه و مسئولیت خادمین. هنوز تفاوتی حس نکرده بودم تا اینکه با اردوگاه مأنوس شدم. آمدم اینجا به این امید که شاید خودم را پیدا کنم، به این امید که چندی از دنیای خاکی خود دور شوم. اینجا همه چیز بوی خاک میدهد اما آسمانی است، اینجا جسمت را میگیرند تا روحت را پاک کنند، تن را رنج میدهند تا روح را به تعالی برسانند. اری اینجا کربلاست، کربلایی که در آن سرها بریدند و تن ها پاره پاره کردند، در اینجا ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند، اینجا کسانی بودند که دنیا را با تمام زرق و برقش برای رضای خدا رها کردند، آری اینجا کربلاست ، کربلای ایران، جبهه هایی که در آن پایمردیها را شاهد بوده اند، هر روزی که اینجا میگذرد با احساسی همراه است که درهیچ جای دیگر یافتنی نیست، آرامشی که دل را صفا میدهد و صیقل روح است.هنوز تا امروز جمعه به مناطق نرفته ایم اما خادم الشهدا بودن صفایی دارد وصف ناشدنی. اهواز هم خود بوی شهادت می دهد،اردوگاه حال و هوای عجیبی دارد، غربتی آکنده از عشق که قلبت را تکان میدهد، دیگر شاید فراموش کرده ام به اهداف از پیش تعیین شده فکر کنم، خادم که میشوی باید به اخلاصش فکر کنی و اگر اینگونه شد از خیلی چیزها خلاصت می کنند. این همان است که من میخواهم. بچه ها سفره غذا را با دعای سفره آغاز میکنند و با ذکر نام شهدا و هدیه صلوات سفره را جمع میکنند.هنوز اینجا احساس غربت دارم اما غربتی عجیب که انگار با خود غریبه ام نه با اینجا یا با دیگران!! فردا شنبه است و من در انتظار آن که چگونه خواهد گذشت؟؟ ساعت یک و نیم صبحه و من پاس شب هستم در محوطه اردوگاه.
صاد قاف
۱۳:۴۶۲۹
آذر
وبلاگ شهید گمنام نوشت:
صاد قاف
۰۶:۵۲۲۸
آذر
وبلاگ سیده بانو نوشت: الان ساعت  از یک بامداد گذشته و به شدت خوابم میاد اما نتونستم در مقابل وسوسه نوشتن این پست مقاومت کنم. حدود دو سه هفته ای خیلی ذهنم مشوش بود. اصلاً نمی تونستم به برنامه هام برسم. یه جور نگرانی و استرس سراسر وجودم رو فراگرفته بود. امشب اما خدا رو شکر خیلی خوب و آرومم. بیرون هیچ تغییری نکرده، هیچ اتفاق خاصی نیفتاده. اما درونم خیلی آروم تر شده، خیلی امیدوارتر و ذهنم خیلی منظم تر. بهترین چیزی که بهم کمک کرد، یادآوری دوباره وجود خدا در کنارم بود هر لحظه هر ثانیه. معجزه هایی رو که هر روزه داره در زندگیم اتفاق میافته رو مرور کردم. نه اون معجزه های هر روزی؛ معجزه همچنان زنده بودن، همچنان بینا و شنوا بودن، معجزه همچنان سالم بودن، معجزه حیات و .... . اینا فقط در نظر من معجزه اند.خیلی اونا رو عادی و طبیعی می دونن. گذشته از این معجزات فراوان که گاهی به چشم نمیاند، معجزه های بسیاری دیگه ای هست که اگه داستانش رو برای دیگران هم تعریف کنم، اونا هم تصدیق می کنن غیرعادی و غیرطبیعی بودنشان رو. از مهر حساب کردم. حدود 115 تا از این اتفافا در عرض کمتر از سه ماه. نوشتم همه رو ها. برای اینکه باز برگردم سراغشون و یادم نره که خدا کمتر از ثانیه ای رهام نکرده. رهام که نکرده هیچ، انگاری همه بندهاش رو گذاشته و فقط به من می پردازه. احساس فوق العاده خوشای یندیه؛ «خدای دیروز و امروزت خدای فردات هم هست»،یادم نمیاد اولین بار این جمله رو کی بهم پیامک کرد، اما خیلی به دلم نشست. گاهی اینو فراموش می کنیم، بعد بی تاب میشیم، انگاری که تا دیروز خودمون داشتیم زندگیمون رو پیش می بردیم و نگرانیم که از فردا چطوری پیشش ببریم. بچه تر که بودم فکر می کردم تصور اینکه خودمون داریم زندگیمون رو پیش می بریم، بی انصافیه، الان با خودم فکر می کنم، بی انصافی نیست، حماقت محضه. واقعاً بیخردیه که انسان فکر کنه تدبیر امورش به دست خودشه و لاغیر. من معجزه های خدا رو هر لحظه در زندگیم دیدم. اصولاً زندگیم فقط با معجزه پیش رفته، تماماً با معجزه، زمانی که اصلاً فکرش رو نمی کردم، از یه جایی که اصلاً فکرش رو نمی کردم، به واسطه کسی که اصلاً فکرش رو نمی کردم، از طریقی که اصلاً فکرش رو نمی کردم، به اندازه ای که در مخیله ام نمی گنجیده، به راحتی و آسانی که باورش سخته، فقط می دونم که درست شده، فقط همین. بزرگترین معجزه تو زندگیم پدر و مادر و خونوادم بودن. صادقانه بگم نمی تونم فکر کنم که خدا مهربانتر از پدر و مادر آدمی باشه، کفره یا نشناختن خدا، نمی دونم. فقط همین رو می دونم که برای من مهربانتر از پدر و مادر و خواهر و برادر یعنی هیشکی و بالاتر از مهربانی اونها یعنی غیرممکن، یعنی محال ذاتی و عقلانی، یعنی عدم، یعنی اجتماع نقیضین، یعنی نمیشه. همه میگن پدر و مادرای ما هم برامون خیلی عزیزن. همین اندازه دوستشون داریم، اما پدر و مادر من فرق می کنن، اینو فقط خودم می تونم درک کنم.  فقط خودم. با تناقض مواجه شدید؟ حالا بالاخره خدا یا پدر و مادر و خونواده؟ کدومش؟  فکر کنم هر دوشون با هم. اختلافی بینشون نمی بینم. خدایا از اینجا تا ته ته کهکشان راه شیری متشکرم، به خاطر همه چیزهایی که چون خوابم میاد نمی تونم برشمارمشون، خدایا شکرت به خاطر خواب، به خاطر آرامش، به خاطر بیداری، به خاطر کار و تلاش، به خاطر سلامتی، به خاطر پدر و مادر، به خاطر خواهر و برادر. به خاطر پیامبر. به خاطر همه چیز . الحمدلله ...........................
صاد قاف
۰۹:۳۲۲۷
آذر
وبلاگ عطر بارون نوشت:  اولش عذر میخوام به خاطر تمام کلمات رکیکی که توش به کار رفته.............ﺳﺮ ﮐﻼ‌ﺱ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻪ ﮐﻼ‌ﺱ ﺟﻠﺴﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﯾﮑﯽ ﺷﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻋﮑﺲ ﺍﻣﺎﻡ ﻭ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﻗﺎ ﮔﻔﺖ: « ﺍﺻﻼ‌ ﺍﯾﻦ یارو ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ؟ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﻫﺎﻣﻮﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﺪﻩ. ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺭﻥ ﺗﺤﺮﯾﻤﻤﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﻭﻧﯽ ﻭ ﺗﻮﺭﻡ، ﻣﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﻥ ﺷﺒﺸﻮﻥ ﻫﻢ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﻥ ﻫﻤﺶ ﻫﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﯽ ﻫﺎﯼ (امام)ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯾﻪ. »ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ:« ﺍﺻﻼ‌ ﺗﻮ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﺎﻩ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺍﻵ‌ﻥ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﮐﻦ. ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺟﻨﮕﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﻭﻧﺪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻋﺰﺕ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺻﺪﺍﻡ ﻋﯿﻦ ﻧﻮﮐﺮ ﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ. ﺣﺎﻻ‌ ﺍﯾﻦ (امام) ﺧﻤﯿﻨﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﻧﻘﻼ‌ﺏ ﮐﺮﺩ،  ﺻﺪﺍﻡ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺯﺧﻤﯽ؛ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﻘﻼ‌ﺏ ﺟﺰ ﺿﺮﺭ ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ. »ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺟﺎﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ. ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ‌ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﯼ ﺑﺤﺚ ﺷﺪ. ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﯽ ﺯﺩ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻣﻤﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ. ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﻭ ﺷﯿﮏ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺻﻼ‌ ﺑﻬﺶ ﻧﻤﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﻫﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺑﺎﺷﺪ. ﮔﻔﺖ:« ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺖ ﮐﻼ‌ﺱ ﮐﻤﻪ، ﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ ﻋﺮﺽ ﻣﯿﮑﻨﻢ. ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﻘﻼ‌ﺏ، ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﯾﺎ ﺣﺎﻻ‌ ﻫﺮﭼﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ( ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﺭﻫﺒﺮﯼ ) ﺭﻭ ﺗﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻢ، ﺍﻫﻞ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻣﯿﻞ ﻭ ﻟﺬﺕ ﺧﻮﺩﺵ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺣﮑﻮﻣﺘﺶ ﺩﺷﻤﻦ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﻪ؟ ﺁﻗﺎ ﺍﺻﻼ‌ ﻣﮕﻪ ﻣﺎ ﻣﺮﯾﻀﯿﻢ ﮐﻪ ﮐﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﮐﻨﯿﻢ؟ ﺍﺻﻼ‌ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﯾﮕﻪ، ﻣﮕﻪ ﻫﺮ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺍﺑﺮﻗﺪﺭﺕ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻮﺩﻥ، ﺩﺍﺭﻩ ﺭﺍﻩ ﺭﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﺮﻩ؟ (ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺤﺾ ﺑﺮ ﮐﻼ‌ﺱ ﺣﮑﻤﻔﺮﻣﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.) ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﮔﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ. ﻣﮕﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻧﺒﻮﺩ؟ ﻣﮕﻪ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ؟ ﭼﺮﺍ ﺟﺮﺋﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﭼﭗ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻨﺪﺍﺯﻩ؟ ﻫﻤﺶ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎﺳﺖ ( ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﺭﻫﺒﺮﯼ ) ﺍﻵ‌ﻥ 20 ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯼ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﺸﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﺭﻫﺒﺮﻣﺎ، ﺗﻮ ﺍﯾﻦ 20 ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯼ ﺳﺎﻝ ﮐﻞ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺗﻮﺳﻂ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﺷﺪﻩ، ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺍﺯ ﻋﺮﺍﻕ، ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺍﺯ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻥ. ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ﻧﺬﺍﺷﺘﻪ ﯾﻪ ﺟﻨﮕﻨﺪﻩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺟﺮﺋﺖ ﮐﻨﻪ ﺗﻮ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺸﻪ. ﺍﻵ‌ﻥ ﻫﺮﭼﯽ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﻧﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ، ﻣﺮﻫﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﻗﺎﺳﺖ. ﺯﻣﻮﻥ ﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺎﻟﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩﻩ. ﺭﻭﺳﺎﯼ ﭼﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﯿﺮﻥ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻧﯽ، ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﻩ ﻣﺮﺩﻣﻪ ﻣﺤﻞ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻥ. ﺁﺧﺮﺵ ﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺭﻭ ﻧﺎﭼﺎﺭﯼ ﺧﻮﺩﺵ بلند ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﯾﺪﺍﺭﺷﻮﻥ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﺷﻮﻥ ﺟﻠﻮ ﭘﺎﯼ ﺷﺎﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﻤﯿﺸﻪ. ﺍﻵ‌ﻥ ﭼﯽ؟ ﮐﻞ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺸﻪ ﮔﻔﺖ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﻩ. ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻋﺪﻡ ﺗﻌﻬﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺳﻮﻡ ﮐﺸﻮﺭﺍﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺍﺧﻠﺸﻦ، ﺭﯾﯿﺴﺶ ﺍﯾﺮﺍﻧﻪ. ﺍﯾﻨﺎ ﭼﯿﺰ ﮐﻤﯿﻪ؟ ﺣﺎﻻ‌ ﺷﻤﺎ ﮔﯿﺮ ﺩﺍﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻧﯽ ﻭ ﺗﺤﺮﯾﻢ، ﯾﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺗﻮ ﻗﻔﺲ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻮ ﺑﻬﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﻣﯿﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﻥ ﺳﻔﺖ ﺑﺨﻮﺭﯼ، ﮔﺮﺑﻪ ﺍﮔﻪ ﺯﺑﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺍﮔﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﻧﻮﻥ ﺳﻔﺖ ﺑﺨﻮﺭﻡ، ﺷﺮﻑ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻗﻔﺲ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺑﻬﻢ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺪﯼ. ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻪ. ﺑﻬﻤﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﻗﻔﺲ ﺗﺎ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺪﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ﮐﻪ ﺍﻻ‌ﻥ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍﺭﻭﺷﮑﺮ ﺭﻫﺒﺮﻣﻮﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﻧﻮﻥ ﺳﻔﺖ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ، ﺷﺮﻑ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺗﻮ ﻗﻔﺲ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺪﯾﺪ. ﭘﺲ ﺑﺎ ﻋﻘﻠﺘﻮﻥ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺭﻭ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺘﻮﻥ. » ﺑﻌﻀﯽ ﺳﺮﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻧﮓ ﺍﯾﻦ ﺳﮑﻮﺕ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ. ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻗﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺁﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﭗ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﻓﮑﺮ ﻭ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ...
صاد قاف
۱۵:۱۵۲۴
آذر
وبلاگ مشکان عشق نوشت:
صاد قاف
۰۷:۵۲۲۰
آذر
وبلاگ عطر بارون نوشت:مرد فقیری بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست او آنرا به تنها بقالی روستامیفروخت.آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویی می ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی می خرید.روزی مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.هنگامی که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیرگفت: دیگر از تو کره نمی خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من می فروختی در حالی که وزن آن۹۰۰ گرم است.مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیمولی یک کیلو شکرقبلا از شما خریدیم و آن یک کیلوشکررا به عنوان وزنه قرار دادیم...یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه می گیرند!
صاد قاف
۰۷:۴۹۲۰
آذر
وبلاگ مبشر صبح نوشت:   مراقب باشیم پشت سنگرها خوابمان نبردهمیشه امکان ضربه زدن از سوی دشمنان انقلاب و دشمنان ایران اسلامی هست حتی در بهترین شرایط .همیشه کمین دشمن را در نظر داشته باشیم .غفلت از اینکه ممکن است به حرکت عمومی ملت ایران ضربه ای وارد شود ، چیز خطر ناکی است .هوشیار باشید .این همان توصیه ی امیر مؤمنان سلام اللّه علیه است که فرمود :«و من نام لم ینم عنه »در عرصه زندگی سیاسی دچار خواب آلودگی نشویم در پشت سنگرها خوابمان نبرد .اگر تو خوابت برد ، باید بدانی که دشمن ممکن است بیدار باشد . (امام خامنه ای)
صاد قاف
۰۹:۴۶۱۸
آذر
باشگاه وبلاگ نویسان شرق فارس: وبلاگ نویسان فعالی در سراسر شهرستان نی ریز هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر، شرق فارس در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «گلدون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید. یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی شهرستان وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب آدرس وبلاک و لینک مطلب خود را ارسال نمایند. وبلاگ معبر بصر نوشت:سکوت بهتر است شاید! برنامه های هفته بسیج در مشکان، شهر ما همچون همه جای کشور برگزار شد و در جای خود قابل تقدیر هم بود. طی هفته بسیج برنامه هایی که در سطح شهر و روستاهای ما برگزار شد هر کدام بنا به صلاحدید و هدف معینی طرح ریزی شده و توسط هر کدام از حوزه های مقاومت بسیج ، حوزه حضرت معصومه(س) و حوزه شهید معصومی(س) برگزار شد. بعضی فقط به هدف حضور نمادین مردم مانند پیاده روی و بعضی به هدف بصیرت افزایی اما آنچه در این هفته در برگزاری این برنامه ها اهمیت و ارزش داشت حضور خالصانه بسیجیان در اجرای برنامه ها و همت و تلاش مسئولین بسیج بخش بود که توان خود را جهت ایجاد شور و شعور در مردم و بسیجیان به کار گرفتند. اما اینجا.... با اینکه تقریبا همه مسئولین بخش از جمله آقای بخشدار، شهردار، مسئول جهاد کشاورزی، شورای شهر و... در برنامه های مهم هفته بسیج دعوت شده بودند، آنچه پررنگ بود و متاسفانه جای گلایه داشت، کم لطفی و شاید بی اعتنایی برخی مسئولین شهر نسبت به برگزاری برخی برنامه ها بود. ادامه مطلب یادتون نره.... 
صاد قاف
۱۷:۲۹۱۷
آذر
وبلاگ مشکان فارس نوشت:
صاد قاف
۰۸:۴۵۱۵
آذر
وبلاگ مشکان گرافیک نوشت:به خودم قول میدهم که: آنقدر قوی باشم که هیچ چیز نتواند آرامش ذهنم را برهم زند به خودم قول میدهم که: هرکسی را که میبینم با او از سلامتی ، خوشبختی و توانگری صحبت کنم به خودم قول میدهم که: کاری کنم که دوستانم احساس کنند گوهر ارزشمندی در درون آنهاست تنها به بهترینها بیندیشم ، تنها برای رسیدن به بهترینها کار کنم و تنها انتظار بهترینها را داشته باشم به خودم قول میدهم که: درست به همان اندازه که مشتاق موفقیت خود هستم ، مشتاق موفقیت دیگران نیز باشم به خودم قول میدهم که: اشتباهات گذشته را فراموش کنم و تمرکزم را روی دستاوردهای بزرگ آینده بگذارم به خودم قول میدهم که: همیشه سیمایی بشاش داشته باشم و به هر آفریده زنده ای که می بینم لبخند ببخشم به خودم قول میدهم که: آن قدر روی رشد خود وقت بگذارم که دیگر وقتی برای انتقاد از دیگران نداشته باشم به خودم قول میدهم که: آنقدر آزاده باشم که فرصتی به نگرانی ، آن قدربلند نظر که فرصتی به خشم ، آن قدر قوی که فرصتی به ترس و آن قدر خوشبخت که فرصتی به بدبختی ندهم به خودم قول میدهم که: تصورم از خود نیک باشد و این را به جهان اعلام کنم ؛ نه با صدای بلند ، بلکه با کردار نیک به خودم قول میدهم که: با این اعتقاد زندگی کنم که کل جهان طرف من است ؛ مادامیکه به آن بهترینی که در در وجودم است ، وفادار بمانم یادم باشد انسانی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد
صاد قاف