وبلاگ نویسان شرق فارس

بهترین مطالب وبلاگ های شهرستان نی ریز را در اینجا ببینید.
ما به دنبال آنیم که وبلاگ نویسان نی ریزی را در این مجموعه معرفی نماییم و از کلیه دوستان وبلاگ نویس شهرستان نی ریز دعوت می کنیم تا در جمع صمیمی اعضای ما حاضر شوند. شما می توانید مطالب تولیدی خود را با نام و وبلاگ خود در وبلاگ نویسان شرق فارس ثبت نمایید.

طبقه بندی موضوعی

اولین گلچین وبلاگی وبلاگ نویسان شرق فارس

پنجشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۲۰ ب.ظ
اولین گلدون وبلاگی وبلاگ نویسان شرق فارسباشگاه وبلاگ نویسان شرق فارس: وبلاگ نویسان فعالی در سراسر شهرستان نی ریز هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر، شرق فارس در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «گلدون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید. یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی شهرستان وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب آدرس وبلاک و لینک مطلب خود را ارسال نمایند.وبلاگ سیده بانو نوشت:یاد روزهای خوببرای بعضی ها زیارت عتبات خیلی آسونه. به راحتی آب خوردن. اما برای ما سخت بود. شاید به همین خاطرم بود که خیلی به دلمون نشست. وقتی قرار شد من همراه بابا و مامان برم کربلا، برام خیلی غیرمنتظره و فوق تصور بود. اصلاً فکرش رو نمیکردم این توفیق نصیبم بشه.  از اول سفر با خودم گفتم: سادات خانوم! شما تو این سفر فقط نوکر آقاجون و حاج خانومی! دل خودت و خواسته های خودت رو یه ده روزی فراموش کن. حتی ممکنه نتونی یه زیارت درست و حسابی بخونی. زیارت تو  و رسالت تو این سفر فقط خدمت به این خورشید و ماه آسمونیه....... روز دومی بود که تو کربلا بودیم، فکر کنم شب اول فروردین نود و دو. بیشتر با پدر بودم به خاطر وضعیت جسمیشون. مادر رو بنده خدا کلاً رها کرده بودم. خودش میرفت و برمیگشت. اون روز سه تایی تا حرم رفتیم. دم حرم من و پدر قرار گذاشتیم بعد نماز و زیارت ساعت هشت و نیم، جلو درم حرم مولا اباعبدالله (ع). پدر تو این سفر خیلی دقیق و زرنگ شده بودن. درست سر وقت به هر زحمتی که بود خودشون رو سر قرار می رسوندن. اصلاً لذتی که من توی این سفر از بودن با پدر و مادرم بردم در تمام طول زندگیم نبرده بودم. ای کاش باز فرصتی فراهم بشه مثل اون چند روز نوکریشون رو کنم. بعد نماز یه زیارت مختصر کردم و راه افتادم به سمت در حرم، که دیدم جلو ایوان طلا جمعیتی داره منسجم میشه و کم کم از حرکت میاسته و مردم آروم آروم مینشینن رو زمین، در ظرف دو سه دقیقه یه جمعیت عظیم دور هم حلقه زدند. زن و مرد. البته تا اندازه ای تفکیک بودن. یه لحظه ایستادم تا ببینم چه اتفاقی میخواد بیفته. یه آقای میانسالی که به نظر میرسید مداح کهنه کاری باشه بلند شد وسط حلقه ایستاد و با صدای بلند شروع کرد به خوندن نوحه های مشهور. «انا مظلوم حسین». جمعیت یک صدا همراهیش می کردن و زن و مرد با صدای بلند سینه می زدن و گریه می کردن. قیامتی شد عظیم، مداح ادامه می داد و جمعیت با یه نظم عجیب و مثال زدنی باهاش همنوا بودن. یه نگاهی به ساعت روبروم انداختم، داشت از هشت و نیم میگذشت. مطمئن بودم الان پدر جلوی در منتظره اما من نمی تونستم از اون صحنه دل بکنم. وسط جمعیت نشسته بودم و داشتم سینه میزدم. چقدر منظم و چقدر با سوز و چقدر مخلصانه و من نمی تونستم قدم از قدم بردارم. یه عمر هر جایی سینه زده بودیم و گریه کرده بودیم گفته بودیم ایشالا کربلا تو حرم مولا. الان روبروی گنبد طلایی اباعبدالله ایستاده بودم نمی تونستم اینجا رها کنم. گفتم چند دقیقه ای میشینم و بعد راه میفتم. تو دلم میگفتم خدایا بابا یه کم دیرتر بیاد. خواهش می کنم. معطل نشه. اذیت میشه. خدایا یه کاری کن من بتونم دل بکنم. مگه قرار نبود توی این سفر پا بذارم روی دل خودم. خدایا خواهش می کنم، من باید برم، چرا نمیشه. خدایا یه کاری کن. ... اما نشد... دو سه دقیقه شد درست یه ساعت. یه مداح مینشست یکی دیگه بلند میشد. همه نوحه های مشهوری که مردم خیلی زود باهاش دم میگرفتن و ادامه میدادن. از لهجه مداحا میشد حدس بزنی که مال مناطق مختلف کشورن. همه خوش صدا و مخلصانه و سوزناک میخوندن. بدون بلندگو صداشون به آخر جمعیت میرسید. بالاخره یه کم که جو سبک شد به زور تونستم دل بکنم و از وسط بلند شوم و برگشتم عقب و خیلی سریع به سمت در. اضطراب عجیبی گرفته بودم. پدر یه ساعت بود جلو در منتظر من بود. هوای اون شبای کربلا هم به شدت سرد شده بود. با اون وضعیت جسمی... به خودم لعنت میفرستادم که نتونستم از پس دلم بربیام. توی راه مادر رو دیدم. بهم گفت مگه شما قرار نبود ساعت هشت و نیم رفته باشید؟ گفتم چرا اما من...یعنی من ....خب من... ساعت هشت و نیم نیومدم. دلم میخواست مداحی و سینه زنی رو شرکت کنم... مادر چیزی بهم نگفت. یعنی دلش نیومد که بگه. اما شدت عصبانیتش از تو چشماش پیدا بود. با لحن غضبناکی گفت: «پیرمرد بیچاره». رسیدیم دم در. از بابا خبری نبود. یعنی کجا میتونست رفته باشه. با اون خستگی پیاده چند قدمی بیشتر نمی تونست بره. کفشاشون تو ویلچر بود و کارت ویلچر دست من. یعنی چطوری رفته بودن. تو اون دو سه دقیقه سراسر اضطراب بودم. برام یک سال شد و کلی فکر جورواجور تو سرم چرخید. تا اینکه بالاخره از ته جمعیت پیداشون شد. هیچوقت از دیدن پدرم این قدر خوشحال نشده بودم. خودشون هم خیلی خوشحال و راضی به نظر میرسیدن. نزدیک شدن. کفشاشون رو دادم پوشیدن. گفتم بابا شما الان دارین میاین؟ آره بابا! فکر کنم دو سه دقیقه ای دیر کردم نه بابا؟ ببخشید. گفتم ولی شما قرار بود هشت و نیم اینجا باشید. محکم ایستاد و گفت نه، نه ونیم. قرارمون نه و نیم بود. مامان وارد گفت و گوی ما شد و گفت: آقا شما هشت و نیم قرار بود اینجا باشید. اما پدر قبول نمی کرد. میگفت مطمئنم که شما گفتید نه و نیم. یعنی سادات از هشت و نیم اینجا بوده؟ به مادر اشاره کردم که حالا که این نسیان تماما به خیر بوده دیگه ادامه ندن. اشک تو چشمام جمع شده بود.لبخندی زدم و گفتم: نه بابا جان! همونی که قرار ما رو تو ذهن شما کرد نه و نیم، به دل منم انداخت که بشینم پای مداحی و سینه زنی تا همون نه و نیم.... پدر انگاری که تازه یاد چیزی افتاده باشه، با هیجان گفت «آره سینه زنی. دیدین؟ خیلی قشنگ میخوندن. نمی دونم چه نیرویی هم منو تو اون سرما کشید بیرون تو صحن. منم وایسادم و سینه زدم. از وقتی یه پسر بچه بودم و بعضی هم بازیهام رو کربلایی صدا میکردن، از وقتی جوون بودم و تو هیئتا به یاد کربلا میخوندیم و سینه میزدیم. از وقتی پیر شدم و فکر کردم دیگه آرزوی سینه زدن تو حرم اباعبدالله رو..... ، آرزوی امشب رو داشتم. اینقدر گرم شدم که کتم رو درآوردم.» برای هممون جالب بود. پدر به زور میتونن دو سه دقیقه روی پا وایسن. میگفت بیشتر از نیم ساعتش رو وایسادم و سینه زدم. تو راه برگشت برخلاف همیشه سکوت مطلقی بین هر سه مون حاکم بود. سکوتی، اندیشه ای و گاهی قطره اشکی از آنچه اون شب پیش آمده بود. امشب یادآوری خاطره خوش اون روزها به اندازه یه روضه برام کفایت میکنه. ای کاش دوباره اون روزها برگردن. ای کاش دوباره همچین سفری با پدر و مادرم دست بده. ای کاش....وبلاگ نوسیاستمدار نوشت: امر به معروف و نهی از منکر چقدر مظلومی... امام حسین (ع) در سال 61 هجری قمری قیامی انجام داد که از آن زمان تا کنون هر کس از هر دین و مذهبی که باشد وقتی ماجرای آن را می شنود، متاثر می گردد. فرزند حضرت زهرا(س) و حضرت علی (ع)، نوه ی پیامبر اسلام و کسی که هیچ بدی از وی مشاهده نشده بود و هیچ ظلمی انجام نداده و هیچ حقی از کسی ضایع نکرده بود، به همراه اهل بیت و خانواده خود بعد از زیارت خانه خدا در روزی که حاجیان مکه را به مقصد منی ترک می کردند، حج را ناتمام رها کرده و مکه را به مقصد عراق ترک کرد. در باب مظلومیت امام حسین(ع) مورخان بسیار نوشته اند، از آن جمله: -تقابل ایشان با 72 یار وفادار در مقابل سپاه 31000 نفری - حرکت ایشان با دعوت تعداد زیادی از مردم کوفه بود در حالی که هنگام کارزار مردم کوفه در سپاه طرف مقابل قرار داشتند و ایشان را تنها گذاشتند. - امام حسین (ع) هیچ حقی را از کسی ضایع نکرده بود اما با ایشان با وضعیت بسیار بدی رفتار شد. - شهادت طفل شش ماهه، 72 تن از یاران و فرزندان ایشان که از بهترین افراد زمان بودند و بنی هاشم همواره از خوبی و درستی زبان زد بود. - اعمالی که بعد از شهادت بر سر خاندان ایشان آوردند ، برخوردی که با دختر زهرای مرضیه(س) داشتند و ... این ها تنها بخشی از مصائب و ظلمی است که یزیدیان بر سر سومین امام شیعیان آوردند. اما زمانی به عمق فاجعه پی می بریم که هدف از این همه را بدانیم. امام حسین(ع) هدف خود از قیام را امر به معروف و نهی از منکر عنوان می کند و می گوید: قـیام مـن بر مبناى تمایلات نفسانى نیست ، من به منظور طغیان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى کنم بلکه انگـیزه ام اصلاح امـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منکر است. امام حسین علیه السلام بخاطر امر به معروف و نهی از منکر این همه مصائب را متحمل شد، به خاطر این که امر به معروف و نهی از منکر مظلوم بود و این اصطلاح واجب فراموش شده که امروزه استفاده می شود بسیار با این واجب الهی عجین است. او قیام کرد که از مظلومیت امر به معروف و نهی از منکر کاسته شود و مسلمانان اهمیت آن را درک کنند. اما اکنون بعد از گذشت نزدیک به 1400 سال از قیام امام حسین(ع) و در آستانه ماه محرم، در شهر اصفهان یک یا چند نفر که نمی توان اسم آن ها را انسان گذاشت به تعدادی از زنان و دختران وحشیانه حمله کرده و بر سر و صورت آن ها اسید پاشیده اند. از این که هر مسلمانی این عمل وقیحانه را نفی و نفرین می کند شکی نیست اما تعجب از آنجاست که برخی ها در داخل و خیلی ها در خارج ازکشور، این عمل را به آمران به معروف و ناهیان از منکر نسبت می دهند!! این جاست که می توان گفت چقدر مظلومی امر به معروف و نهی از منکر. مگر آمران به معروف و ناهیان از منکر هدفی جز مولی و مقتدایشان حضرت حسین بن علی (ع) دارند که عنوان کرد هدفم اصلاح جامعه است؟ کسانی که ترس از خدا به شدت در آن ها موج می زند و حتی به خاطر همین ترس از خداست که امر به معروف و نهی از منکر می کنند، چه طور ممکن است بخواهند آزادی، سلامتی و زندگی را از دیگران سلب نمایند؟ متاسفانه عده ای دانسته یا نادانسته با شنیدن ماجرای اسید پاشی، دیواری کوتاه تر از امر به معروف و نهی از منکر نیافته و نوک پیکان حمله خویش را به سوی آن نشانه رفته اند. همه آن ها باید بدانند سرای آخرت در پیشگاه عدل الهی و در پیشگاه بزرگ مظلوم عالم، مواخذه می شوند و نمی توانند در مقابل این دروغ و نیرنگ بزرگ که روا داشته اند هیچ پاسخی بیابند و خداوند متعال است که آن ها را مجازات خواهد کرد. وبلاگ اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان نی ریز نوشت:اثر ارزشمند سید احمد ایرانمنش به چاپ رسید  مطالعه‌ی تاریخ شعر فارسی نشان می‌دهد که مرثیه‌سرایی از دیرباز نزد شعرا مرسوم بوده است. اما آن‌چه تازگی دارد، ‌مرثیه‌سرایی مذهبی است که توجه شعرا را از قرن نهم به سرودن موضوعات مذهبی معطوف کرد و با رسمیت یافتن مذهب تشیع به اوج خود رسید.در قیام مقدس اباعبدا...‌الحسین(ع) دو نکته حائز اهمیت است؛ یکی خون و دیگری پیام. این دو لازم و ملزوم یکدیگر و به منزله‌ی دوبال هستند. امام نیاز به دو بال خون و پیام داشت و بنابراین زینب(س) بار سنگین این رسالت را به دوش کشید و پیام برادر را با صلابت و قاطعیت به گوش جهانیان رسانید.مداحان اهل بیت(ع) هم این رسالت بزرگ زینبی را برعهده دارند که بایستی با کوشش و به نحو مطلوب به انجام برسانند.آن‌چه خواندید، بخشی از مقدمه‌ی کتاب «گلچین ایران‌‌منش» بود که توسط شاعر همشهری سیداحمد ایران‌منش‌نی‌ریزی گردآوری و نگاشته شده است.وی که متولد سال 1331 و بازنشسته‌ی شبکه بهداشت و درمان است در مورد این کتاب می‌گوید: اینجانب بیشتر قصیده‌های کوتاه، مثنوی و مسمّط و با محتوای مذهبی می‌سرایم. از همان زمان هرچه به کتاب‌های نوحه و مدیحه نگاه می‌کردم، می‌دیدم که تنها 7-8 صفحه‌ی آن قابل استفاده و کاربردی است. در نتیجه به این فکر افتادم که از کتاب‌های مختلف استفاده و سروده‌های مناسب را انتخاب کنم. به این منظور از دیوان 5 مرثیه‌سرای نامی مثل محتشم، صباحی بیدگلی، کمپانی اصفهانی، نیرتبریزی و وصال شیرازی استفاده و اشعار چشم‌گیر و سروده‌های خوب آن‌ها را انتخاب و در کتاب درج کردم. همچنین از سروده‌های شعرای بزرگی مثل یغما جندقی، ملک‌الشعرای صبوری، جیحون یزدی، ریاضی یزدی، دکتر رسا تهرانی و حسان تبریزی استفاده نمودم.او می‌گوید: از 15 سال قبل این اشعار را گلچین و انتخاب کردم و از محرم سال گذشته شروع به تایپ و انجام مراحل چاپ آن کردم.ایران‌منش، جاذبه و کشش‌دار بودن و مهم‌تر از آن حاوی پیام‌بودن اشعار را ملاک انتخاب خود توصیف می‌کند و می‌گوید: در بعضی اشعار نام و تخلص افراد درج شده بود ولی ناقص بود که ما توانستیم شعر کامل آن را با ذکر نام سراینده در کتاب درج کنیم.وی عمان نی‌ریزی را یکی از شاعران نی‌ریز برشمرد که در این زمینه رسالتش را به خوبی انجام داده و اشعار زیادی را به رشته‌ی نظم در آورده است. او قسمتی از یک نمونه‌ی ترکیب‌بندی را که عمان نی‌ریزی سروده می‌خواند:آن شجاعت که مرا هست گر اظهار کنم روز روشن به نظرتان چو شب تار کنم دست بر تیغ دو پیکر چو پدروار کنم دشت از خون شما یک‌سره گلنارکنم تیغم از برق جهان‌سوز زند در دل بحر بحر را در جگر آتش زند از شعله قهر در این کتاب، در کنار عمان نی‌ریزی، از سروده‌های دیگر شاعران معاصر نی‌ریزی همچون طریقی، حسامی، فروتن، زهری و سازگار نیز استفاده شده است که هیچ‌کدام از آن‌ها در قید حیات نیستند. ایران‌منش در این باره می‌گوید:جمع‌آوری شعر شاعران نی‌ریزی به مراتب سخت‌تر بود و خیلی از آن‌ها را با واسطه جمع‌آوری کردم. دفاتری را هم به مرور زمان به دست آوردم. از کتاب تذکره سازگار نیز بهره بردم. مرحوم سازگار سروده‌هایی درباره‌ی مبعث پیامبر(ص) دارد که واقعاً کم‌نظیر است و پیام‌های فراوانی دارد.او در پایان اظهار امیداواری می‌کند که مداحان صرفاً به دنبال ظواهر نباشند و می‌گوید: درست است که شعر باید آهنگ و کشش داشته باشد؛ ولی باید پیام نیز داشته باشد و آن‌چه پیام امام حسین(ع) بوده، به زیبایی بیان شود. وبلاگ رودخور شناسی نوشت:این روزها....   آماده صادرات سالاد انار وبلاگ مشکان فارس نوشت:آقا تو بیا فقط با یک شرطاز دوری تو غمین و نالان هستیم وز کردۀ خود کمی پشیمان هستیم اصلیت ما را تو اگر می پرسی از کوفه ولی مقیم مشکان هستیم ما لشگری از سلاح روسی داریم در دوز و کلک رگ ونوسی داریم هر جمعه که شد بیا که ما منتظریم این هفته فقط نیا عروسی داریم از جور زمانه ما شکایت داریم اندازۀ کوه و صخره حاجت داریم ما مشکلمان گرانی و بیکاریست آقا به نبودنت که عادت داریم فعلا دو سه روزیست هوا پس شده است هر روز دعای عهد را می خوانیم صد موعظه کن ولی ز تسلیم نگو از خمس و زکات و ضرب و تقسیم نگو آقا تو بیا ولی فقط با یک شرط از آنچه که ما دوست نداریم نگو وبلاگ آنا مشکان نوشت:اندر حکایت یکی از آثار باستانی مشکان و ثبت در عجایب هشتگانهاطلاعیه به اطلاع کلیه هموطنان گرامی می رساند شهر مشکان یکی از شهر های قدیمی استان فارس با در اختیار داشتن آثار باستانی زیادی پذیرای شما گردشگران محترم می باشد. یکی از آثار قدیمی و باستانی معروف شهر مشکان درمانگاه شبانه روزی این شهر  می باشد که در دوره امیرکبیر بزرگ سقایی خان قاجار ساخته شده. بنا به روایاتی که در کتبیه های قبل از میلاد آمده دلیل ساخت این درمانگاه برخلاف نامش برای صعود به مجلس نمایندگان ان زمان بوده و طبق تحقیقات به عمل آمده هیچگونه کاربرد دیگری از این ساختمان در ان دوران دیده نشده است. یکی از شاهکارهای این ساختمان در آن دوران ساخت اسکلت بتونی آن در دمای منفی 10درجه زمستان شهر مشکان بوده . دانشمندان و محققان دلیل این امر را پس از تحقیات بسیار این گونه ارزیابی کرده اند:(((دلیل ساخت بنای تاریخی درمانگاه مشکان که در دمای منفی ده درجه ساخته شده، برگزاری انتخابات مجلس آن زمان در زمستان ورود بنیانگذار این بنا اقای سقایی به مجلس ان دوران بوده و هیچ دلیل دیگری برای ساخت آن تا به حال کشف نشده است)))   شورای اسلامی شهر مشکان هم در حال پیگیری برای ثبت این بنای تاریخی در کتاب گینس و همچنین پیوستن این بنای تاریخی  به عجایب هفتگانه که اون موقع میشه هشتگانه دنیا هستند.  مقدمتان گلباران
۹۳/۰۸/۰۸