خاطرات کربلا
سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۰۵ ب.ظ
وبلاگ عطر بارون نوشت:شوهر خالم از کربلا برگشته بودتعریف میکرد یه شب خواب بودن یهو یه نفر از ته سرش جیغ میزنهمیرن دنبال صدا و می بینن تو یکی از اتاق ها یه زائر عرب داره جیغ میزنه بعد از آروم کردنش میپرسن چی شدهنگو این بنده خدا خواب بودهیکی
از هم اتاقیهاش میره بیرون و برمیگرده نگو این طرف شلواری مثل شلوار
سربازای داعشی تنش بوده اینم همزمان از خواب میپره و فکر میکنه داعش اومده
بکشتشخیلی میترسه و جبغ میزنه!!!!!!!! #خاطرات-کربلا من که کلی خندیدم