وبلاگ نویسان شرق فارس

بهترین مطالب وبلاگ های شهرستان نی ریز را در اینجا ببینید.
ما به دنبال آنیم که وبلاگ نویسان نی ریزی را در این مجموعه معرفی نماییم و از کلیه دوستان وبلاگ نویس شهرستان نی ریز دعوت می کنیم تا در جمع صمیمی اعضای ما حاضر شوند. شما می توانید مطالب تولیدی خود را با نام و وبلاگ خود در وبلاگ نویسان شرق فارس ثبت نمایید.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با موضوع «ادبستان» ثبت شده است

۲۲:۱۹۱۰
آذر

انجمن ادبی گلبانگ نوشت:

چهل روزه که زینب بیقراره
هوای دیدن دلدارو داره
چهل روزه که دنیا غم گرفته
تمام شهر را ماتم گرفته
یه عده رفتن و پای پیاده
جواز رفتن و ارباب داده
ما هم موندیم فقط حسرت ببینیم
کی نفرین کردما اینجا بشینیم
فدای خاک پای زواراتیم
اسیر بارگاه با صفاتیم
شنیدم کفترا دورت میگردن
عزادارن،اسیرن ،غرق دردن
میگن بال ملائک فرش راهه
میاد پیش تو هرکه روسیاهه
مارو امسال نخواستی تا بیاییم
اقا حقم داری غرق گناهیم
ولی دوست داریم ارباب بی سر
ما رو دعوت بکن یکسال دیگر
بحق گریه های زار زینب
به حق خطبه غرای زینب
به شوری که به شام انداخت زینب
قیامی در قیام انداخت زینب
خدایا شیعیان را یاوری کن
خودت سید علی را رهبری کن
دگر. مپسند بی مهدی جهان را
بده میراث عالم شیعیان را
محمد جلال رنجبر

صاد قاف
۱۸:۱۱۲۸
آبان

انجمن ادبی گلبانگ نوشت:

اخمهایت روی چشمم جای دارد،این یه بار

خنده ای با ناز میخواهم ،برایم میزنی؟

رقص دخترهای هندو خوب میدانم ولی..

نغمه ی شیراز میخواهم،برایم میزنی؟

در میان این دلاویزی به اغماء میروم

جنبشی دمساز میخواهم،برایم میزنی؟

من برای حل شدن در مخزن چشمان تو

چشمکی طناز میخواهم،برایم میزنی؟

شاعر:فائزه اندرز


صاد قاف
۱۵:۰۱۱۱
آبان

گلبانگ نی ریز نوشت:


خواستم تا غزلی من بسرایم زغمت


ناگهان قطعه ای گفتم غزلم ریخت بهم


در هیاهوی نگاهت پر پروازم ریخت


روی گرداندی و من شور و شرم ریخت بهم


تا که آن روز تو را با کس دیگر دیدم


در دلم عشق تو مرد و نظرم ریخت بهم


پدرم دفتر شعر و غزلم را میخواند


خواند این مصرع و حال پدرم ریخت بهم


شعرهایم همه در دربدری درماندند


قافیه خسته شد و این اثرم ریخت بهم


بعد تو . . . دلخوشی من شده انبوهی شعر


رفتی و آخر این شعر ترم ریخت بهم



شاعر:محمدعلی جهاندیده

صاد قاف
۱۹:۲۲۰۹
آبان

نمی دانم های من نوشت:

درود

پیشکش با تمامی احترام به بازماندگان حادثه ی منا و مردم داغ دار ایران کهن

 

حاجی سلام

زیارت قبول ؛ قدومت مبارک

حاجی نفس گرمت چگونه به سردی گرایید

" قرار نبود نفس کم بیاوری حاجی"

میخواستی قربانی کنی ؛ قربانیت کردند

حاجی دختر سه ساله ات بعد از تو به آغوش که دل خوش کند ؟؟؟

برای که جز تو دلبری کند ؟؟

نقاشی های کودکانه اش را به که جز تو نشان دهد ؟

وقتی میداند دیگر نیست آغوشی که هر روز پس از رسیدن به رویش گشوده میشد ...

حاجی پر کشیدی و آسمانی شدی

رفتی و به امام خویش اقتدا کردی ؛

حسین وار دعوت حق را لبیک گفتی و در حریم حرمش چه عاشقانه آرام گرفتی ...

لب تشنه چون حسین به صحرای کربلا

گویی که شد منا به مثل دشت پر بلا ...

شک ندارم در میان لحظه ای درنگ

در میان همهمه ای از فریاد یا حسین و یا ابوالفضل

در بحبوحه ی درد خدایت را ملاقات کردی

عشق را صدا کردی

دست به خدا سپردی و ....

و آه ...

آه که نبودنت رنجی است بس عظیم

حاجی تردیدی روا ندار که تاوان خونت را

تاوان مروارید های لبریز از چشمه چشمان همسفران و هم دلانت را ؛

تاوان برج عظیم درد بر دل هم وطنانت را ؛ روزی آل سعود پس خواهد داد ...

لعن الله علی ال سعود !

 

#ک_مرادنژاد

صاد قاف